به یاد اتل و جولیوس روزنبرگ
خبر كوتاه بود...
خبر كوتاه بود
اعدام شان كردند!
خروش دخترك برخاست
لبش لرزید
دو چشم خستهاش از اشك پر شد
گریه را سر داد
و من با كوششی پر درد
اشكم را نهان كردم
چرا اعدامشان كردند؟
میپرسد ز من، با چشم اشكآلود
عزیزم، دخترم
آنجا شگفتانگیز دنیاییست
دروغ و دشمنی فرمانروایی میكند آنجا
طلا، این كیمیای خون انسانها
خدایی میكند آنجا
شگفتانگیز دنیاییست
كه همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان، دامن آلودهست
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست
در آنجا رهزنی، آدمكشی، خون ریزی آزادست
و دست و پای آزادی در زنجیر
عزیزم، دخترم
آنان برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدام شان كردند
و هنگامی كه یاران
با سرود زندگی بر لب
به سوی مرگ میرفتند
امید آشنا میزد چو گل در چشمشان لبخند
به شوق زندگی، آواز میخواندند
و تا پایان به راه روشن خود با وفا ماندند
عزیزم
پاك كن از چهره اشكت را، ز جا برخیز
تو در من زندهای، من در تو
ما هرگز نمیمیریم
من و تو با هزارانِ دگر
این راه را دنبال میگیریم
از آن ماست پیروزی
از آن ماست فردا
با همه شادی و بهروزی
عزیزم
كار دنیا رو به آبادیست
و هر لاله كه از خون شهیدان میدمد امروز
نوید روز آزادیست.
هوشنگ ابتهاج (سایه)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر