در 4 تا 6 ژوئن 1844 بافندگان منطقۀ سیله زی ( که در آن زمان متعلق به پروس بود ) در اعتراض به مزد ناچیز خود (که تا حدی ناشی از کاهش شدید قیمت پارچه بود) دست به شورش زدند که به سرعت دهکده های مختلف منطقه را که در آن بافندگان کار و زندگی می کردند فراگرفت. این شورش، مانند نخستین جنبشهای کارگری در انگلستان و جاهای دیگر، با ماشین شکنی توأم بود، اما به رغم این، مارکس آن را طلیعۀ حرکت بزرگ کارگری در آلمان به حساب می آورد. نیروهای مسلح پروس این شورش کارگری را به شکل خونینی سرکوب کردند.
هاینه، شاعر آلماتی، شعری را که در زیر ترجمۀ آن را می خوانید دربارۀ بافندگان سیله زی
سرود. انگلس در نامه ای به نشریۀ « نیو مورال ورلد » در انگلستان ( 13 دسامبر 1844) ضمن توضیح گسترش جنبش کارگری و پیشرفت جنبش کمونیستی در آلمان از این شورش نام برد و ترجمۀ انگلیسی شعر هاینه را برای این نشریه فرستاد.
ترجمۀ انگلس – که به قول خودش ترجمه ای منثور و ساده شده است – با این ترجمه که با تکیه بر ترجمۀ فرانسوی، ترجمۀ انگلیسی دیگر و اصل آلمانی صورت گرفته است تا حدی فرق دارد. علت این امر دو چیز می تواند باشد : الف ) اتخاذ روش ترجمۀ آزاد از جانب او و یا ب ) وجود روایتهای مختلف از شعر هاینه. در ضمن انگلس این شعر را « سرود بافندگان سیله زی » نامید در حالی که واژۀ « سرود » در اصل آلمانی وجود ندارد.
انگلس دربارۀ شیوۀ برخورد هاینه به خدا، شاه، میهن ( که به قول او ممکن بود خوانندگان انگلیسی آن را « کفرآمیز» بدانند) می نویسد این شعار، شعار پروسیها در سال 1813 بود و پس از آن به شعار عمومی حزب سلطنت طلب تبدیل شد. هاینه این شعار ستا یش آمیز را به « لعنتی سه گانه » تبدیل می کند.
در زیر دو ترجمۀ فارسی شعرهاینه را، یکی از روی ترجمۀ فرانسوی، ترجمۀ انگلیسی بجز ترجمۀ انگلس و اصل آلمانی آن، و دیگری از روی ترجمۀ انگلیسی انگلس می خوانید.
با دندانهای به هم فشرده بر سر دستگاه بافندگی نشسته اند :
ای آلمان، این کفن تست که می بافیم
و در تار و پود آن لعنتی سه گانه می بافیم –
[ نخست ] لعنت برخدائی که او را نیایش می کنیم
در سرمای زمستان و در سیه روزی گرسنگی؛
بیهوده چشم به راه مانده و [ به او ] امید بسته ایم
او ما را مسخره کرده، به ما نیرگ زده، ما را به ریشخند گرفته است –
[ دوم ] لعنت براین شاه، شاه توانگران
که تا آخرین پشیز از کف ما ربود
و به فرمان او برما، همچون برسگان، شلیک کردند –
که در آن تنها ذلت و ننگ سر برمی کشند
که در آن هر گل نو شکفته ای لگد مال می شود
که در آن کرمها از گند و لجن پروار می شوند –
سفینه می گذرد، دستگاه بافندگی می غرد
و در تارو پود آن لعنتی سه گانه می بافیم،
بی اشکی در چشمان سخت و مهیبشان
با خشم و نومیدی برچهره شان بر دستگاه بافندگی می نشینند
« زمان درازی رنج و گرسنگی کشیدیم
ای آلمان پیر، [ اکنون ] کفنی برای تو می بافیم
و آن را با لعنتی سه گانه می بافیم
« لعنت نخست به خدا، خدای کور و کر
که به او، همچون کودکی به پدر، اتکا کردیم
که به او هم امید بستیم و هم اعتماد کردیم
اما او ما را مسخره کرد و به ما نیرنگ زد
« لعنت دوم به شاه، شاه توانگران،
که سیه روزی ما نه نرمش کرد و نه اثری بر او گذاشت؛
شاهی که آخرین پشیزمان را از کف ما می رباید
و سربازانش را می فرستد تا بر ما همچون بر سگان، شلیک کنند
که برای ما چیزی جز سیه روزی و ننگ نداشت
که در آن از گرسنگی و سیه روزی رنج کشیدیم
کفن ترا می بافیم، ای آلمان پیر!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر