هنگامی که توده های کارگر، آذرخش اندیشۀ انقلاب اجتماعی را جذب کنند، توفان انقلاب جامعه را از استثمار و ستم پاک خواهد کرد
آزادی
شعری از پل الوار
بر دفترهای دبستانی ام
بر میز مشقم و بر درختان
بر شن بر برف
نام ترا می نویسم.
بر همۀ صفحات خوانده شده
بر همۀ صفحات سپید
بر سنگ خون کاغذ یا خاکستر
بر تصویرهای زرین
بر سلاح جنگاوران
بر تاج شهریاران
بر جنگل و بر صحرا
بر آشیانه و بر گُل طاووسی
بر پژواک کودکی ام
بر شکوه شبها
بر نان سپید روزها
بر فصلهای نامزدی
بر کهنه لته های لاجوردی ام
بر برکۀ خورشیدِ کپک زده
بر دریاچۀ ماهِ زنده
بر کشتزارها بر افق
بر بال پرندگان
بر آسیابِ سایه ها
بر هر نفسِِ پگاهی
بر دریا و بر کشتی
بر کوهِ شوریده سر
بر خزۀ ابرها
بر عرقِ ِ رگبار
بر بارانِ ِ سنگین و لخت
بر شکلهای درخشان
بر ناقوسِ ِ رنگها
بر حقیقت ِ جسمانی
بر کوره راه های بیدار
بر جاده های گشوده
بر میدانهای لبریز
بر چراغی که روشن می شود
بر چراغی که خاموش می شود
بر گرد همائی خانه ها
بر میوه ای که دو نیم شده
از آینه و از اطاقم
بر صدف خالی بسترم
بر سگ پراشتها و نرمخویم
بر گوشهای تیز شده اش
بر پنجۀ ناشیانه اش
بر سکوی درِ خانه ام
بر اشیای ماًنوس
بر سیل آتش تبرک شده
نام ترا می نویسم
بر هرگوشت و پوستی که نثار می شود
به جبهۀ دوستانم
بر هر دستی که دراز می شود
بر زلال شگفتیها
بر لبان پر مهرخاموش
بسی بالا تر از سکوت
بر پناهگاه های ویرانم
بر فانوسهای فرو ریخته ام
بر دیوارهای ملالم
بر فضای خالی بی آرزو
بر تنهائی ِ عریان
بر پله های مرگ
بر تندرستی ِ باز آمده
بر خطرِ ناپدید شده
بر امیدِ بی خاطره
و با قدرتِ یک واژه
زندگی را دو باره آغاز می کنم
برای شناختِ تو زاده شدم
تا نام تو را فریاد کنم
آزادی.
(از مجموعۀ شعر و حقیقت)
ترجمۀ یحیی سمندر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر