آنها اکنون به حد کافی آزادی داشتند،
جمهوری حیوانات قدرت مطلق ِ فرما نروائی واحد را
و حیوانات مجذوب و شیفتۀ این اقدام شدند.
همۀ انواع ، همایشی از اعضای خود برپا کردند
احزاب به رسمیت شناخته شدند، رأی گیری برقرار شد
درازگوش پیر، کمیتۀ رهبری خران را اداره می کرد،
کلاهی به رنگ سیاه، سرخ و زرد داشت *
اما هنوز این جرأت را نداشت نامزد انتخاباتی معرفی کند
اسبان، از نعرۀ درازگوش پیر می ترسیدند،
و اندیشۀ رویدادی شوم بر آنان مستولی بود.
دراز گوشی پیر که از خشم می ترکید فریاد زد :
واقعا شما خر نیستید، و من تقریبا براین باورم که
کره اسبی هستید که از مادیان لاتینی زاده شده.
تا حدی لحن مصری – عبرانی دارد.
شما اعماق عرفان خران را نمی شنا سید ،
و از گیرائی طنین نغمه های ایمانی آن بی خبرید.
عرفان شیرین که فراتر از همه چیز است غرق کرده ام.
حتی یک مو که از خر نباشد نیست.
آنان بسیار درستکار، فروتن و هشیار بودند.
به دنبال زرق و برق ، جوانمردی متظاهرانه ،
آنان هر روز، با جست و خیز و شادان ، با ایمان و آزادانه
بارهای خود را نزد آسیابان بردند.
تنها می توانند استخوانها را در خود نگهدارند.
اما پدران ما از آسمان ِ برین به ما می نگرند
ای خرانی که پرتو آسمانی شده اید !
آه خر بودن چه شعف و بهجتی دارد !
می خواهم از فراز هر بامی فریاد بزنم :
به گرانقدر خریت کهن ، به شکوه افسانه ای خر پیوندی مؤمنانه دارم.
و چون خرم ، به شما توصیه می کنم
خری به عنوان شاه این سرزمین برگزینید ،
ما خرستانی نیرومند بنیاد خواهیم نهاد
که در آن تنها خران فرمانروائی کنند.
مرگ بر نرّه اسب ! زنده باد و هورا بر شاهی که از نژاد خران باشد !
میهن پرست چنین گفت. و صدای کف زدن سقف تالار فرا گرفت.
و آماس شکمشان را با احساس فروکوبیدند.
مترجم یحیی سمندر ویراستار بهروز فرهیخته
________________________________________________________________
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر