۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

خبر کوتاه بود هوشنگ ابتهاج

به یاد اتل‌ و جولیوس‌ روزنبرگ


 

خبر كوتاه‌ بود...


 

خبر كوتاه‌ بود
اعدام‌ شان‌ كردند!

خروش‌ دخترك‌ برخاست‌
لبش‌ لرزید
دو چشم‌ خسته‌اش‌ از اشك‌ پر شد
گریه‌ را سر داد
و من‌ با كوششی‌ پر درد
اشكم‌ را نهان‌ كردم‌

چرا اعدامشان‌ كردند؟
می‌پرسد ز من‌، با چشم‌ اشك‌آلود

عزیزم‌، دخترم‌
آنجا شگفت‌انگیز دنیایی‌ست‌
دروغ‌ و دشمنی‌ فرمانروایی‌ می‌كند آنجا
طلا، این‌ كیمیای‌ خون‌ انسان‌ها
خدایی‌ می‌كند آنجا

شگفت‌انگیز دنیایی‌ست‌
كه‌ همچون‌ قرن‌های‌ دور
هنوز از ننگ‌ آزار سیاهان‌، دامن‌ آلوده‌ست‌
در آنجا حق‌ و انسان‌ حرف‌های‌ پوچ‌ و بیهوده‌ست‌
در آنجا رهزنی‌، آدم‌كشی‌، خون‌ ریزی‌ آزادست‌
و دست‌ و پای‌ آزادی‌ در زنجیر

عزیزم‌، دخترم‌
آنان‌ برای‌ دشمنی‌ با من‌
برای‌ دشمنی‌ با تو
برای‌ دشمنی‌ با راستی‌ اعدام‌ شان‌ كردند
و هنگامی‌ كه‌ یاران‌
با سرود زندگی‌ بر لب‌
به‌ سوی‌ مرگ‌ می‌رفتند
امید آشنا می‌زد چو گل‌ در چشمشان‌ لبخند
به‌ شوق‌ زندگی‌، آواز می‌خواندند
و تا پایان‌ به‌ راه‌ روشن‌ خود با وفا ماندند

عزیزم‌
پاك‌ كن‌ از چهره‌ اشكت‌ را، ز جا برخیز
تو در من‌ زنده‌ای‌، من‌ در تو
ما هرگز نمی‌میریم‌
من‌ و تو با هزارانِ دگر
این‌ راه‌ را دنبال‌ می‌گیریم‌
از آن‌ ماست‌ پیروزی‌
از آن‌ ماست‌ فردا
با همه‌ شادی‌ و بهروزی‌

عزیزم‌
كار دنیا رو به‌ آبادی‌ست‌
و هر لاله‌ كه‌ از خون‌ شهیدان‌ می‌دمد امروز
نوید روز آزادی‌ست‌.

هوشنگ ابتهاج (سایه)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر