۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

دستان ما و دروغ ناظم حکمت

دستان ما و دروغ


 

ناظم حکمت

دستان زمخت سنگی شما

غمین چون آوازهای زندان

سنگین و لخت چون حیوانات بارکش

دستان شما، چهرۀ اندوهناک کودکان گرسنه ای را مانَد!ِ

دستان سبک شما، زرنگ چون زنبور عسل

پربار چون پستان شیر ده

پر جرأت و شکیبا چون طبیعت

دستان شما که زیر پوست سخت خود عاطفه و دوستی نهفته دارد.

سیارۀ ما نه برشاخ گاو

بر دستان شما استوار است.

آه انسانها، انسانهای ما

شما را با دروغ می پرورانند

حال که گرسنگی تان را نان و گوشت باید.

شما این دنیای شاخه های سنگین از میوه را ترک می کنید

بی آنکه یک بار بر سفره ای سفید غذا خورده باشید

آه انسانها، انسانهای ما

به ویژه شما آسیائیها، آفریقائیها

خاورمیانه ای ها، اهالی جزایر اقیانوس آرام

مردم سرزمین من

شمائی که بیش از هفتاد درصد انسانها را تشکیل می دهید    

شما بی اعتنائید، همچون دستان پیرخود

کنجاو و تحسین گرید، همچون دستان جوان خود ...

آه انسانها، انسانهای ما،

برادر اروپائی یا آمریکائی من،

تو هشیار و جسوری،

و زود فراموش می کنی،

همچون دستانت

به سوء استفاده تن می دهی،

همچون دستانت

زود فریب می خوری ...

آه انسانها، انسانهای ما،

اگر آنتنها دروغ می گویند،

اگر غلطکهای چاپ دروغ می گویند،

اگر کتابها دروغ می کویند،

اگر آفیش و آگهی ِ نصب شده بر ستون دروغ می گویند،

اگر رانهای لخت دختران بر پرده دروغ می گویند،

اگر نماز دروغ می گوید،

اگر لالائی دروغ می کوید،

اگر رؤیا دروغ می گوید،

اگر ویولن زن کاباره دروغ می گوید،

اگر روشنائی ماه در شبان ِ روزهای نومیدی ما دروغ می گوید،

اگر صدا دروغ می گوید،

اگر گفتار دروغ می گوید،

اگر همۀ مردم و همه چیز، جز دستان شما، دروغ می گویند،

برای اینست که دستا نتان همچون خاک رس رام و شکل پذیر،

همچون تاریکی کور،

و همچون سگ چوپان احمق باشند

و برای این که دستانتان شورش نکنند

و بدین ستمکاری پا یان ندهند،

بدین سلطۀ نا بکاران،

در این دنیائی که مرگ چشم به راه ماست

در این دنیائی که زیستن می توانست چه زیبا باشد.

1949

از مجموعۀ « در شب برفی و شعرهای دیگر » ، ناظم حکمت ، ترجمۀ فرانسوی، گالیمار، 1999،

ص 97 - 95 .


مترجم یحیی سمندر ویراستار بهروز فرهیخته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر