۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

موانع ذهنی ایجاد تشکل های کارگری

موانع ذهنی ایجاد تشکل های کارگری

نامۀ سرگشاده به اتحاد کمیته های کارگری

رفقای اتحاد کمیته های کارگری!

شما نوشته ای زیر عنوان « دعوت از فعالین جنبش کارگری » در تاریخ ١١/ ٩ / ٨٥ منتشر کرده و در آن خواستار ایجاد شورائی متشکل از فعالان رادیکال جنبش کارگری شده اید. شورائی که از نظر شما باید « وظیفه هماهنگی و همکاری در مقابل تهاجم به فعالین کارگری و یا بطور کلی طبقه کارگر را به عهده بگیرد »؛ « هدف بالفعل » آن « همکاری و هماهنگی هرچه بیشتر این فعالین رادیکال » و « هدف بالقوۀ » آن « ایجاد تشکل فراگیر کارگری » باشد. در همان حال شما از « طرح همکاری برای مبرم ترین مطالبات جنبش کارگری » ضمن حفظ موقعیت کنونی « تشکل ها » یا «گرایش ها» سخن می گوئید، تشکل ها و گرایش هائی که از نظرشما هدفشان طی سال های اخیرایجاد « تشکل فراگیر » بوده است.

در اعلامیۀ مورخ ١٥ آذر خود نیز « هدف بالفعل آن [ شورای همکاری] یعنی مبرمترین مطالبات جنبش کارگری که همه برآن توافق داریم مثل: امنیت شغلی، حق آزادی تشکل و بویژه خنثی کردن تهاجم به فعالین جنبش کارگری » را همچون موضوع و هدف مقدم تشکیل « شورای همکاری » پیشنهادی ِ خود قرار می دهید و « هدف بالقوه » را به بحث های آتی این شورا محول می کنید.

هیچ کس یا هیچ نیروئی که به اهداف، منافع، ارتقا و پیشرفت جنبش کارگری دلبسته و متعهد باشد از نزدیکی، همکاری و اتحاد نیروهای فعال، از به هم پیوستن جوی ها و نهرها برای ایجاد شطی عظیم، پهناور و پرتوان نمی تواند خوشحال نباشد و یا هر گام، حتی گامی کوچک در این راه، و یا دعوت از نیروهای فعال و رادیکال به قصد همکاری و وحدت را ارج ننهد. اما دقیقاَ برای تبدیل چنین قصدی به واقعیت لازم است به دور از احساسات و با « مغزی سرد » پاره ای از مسائل جنبش به طورعینی بررسی شوند تا زمینۀ حل آنها - تا آنجا که به عوامل ذهنی مربوط می شود - فراهم گردد. با این چشم انداز است که این نامه را به شما می نویسیم و چون محتوای نوشتۀ ما خصوصی و صرفاَ مربوط به حرکت و دعوت شما نیست - و غیر از شما مخاطبان بسیاری می تواند داشته باشد - آن را همچون نامه ای سرگشاده در اختیار شما و دیگر نیروهای جنبش قرار می دهیم.

شما می نویسید: « واقعیت آن است که تمام این تلاشها [ در راستای ایجاد تشکل فراگیر کارگری]، با وجود مثبت بودن و برداشتن یک گام به جلو تاکنون نتوانسته به هدف خود یعنی برپایی یک تشکل فراگیر و حتی فراهم نمودن زمینه های آن برسد. »

پرسشی که در وهلۀ اول مطرح می شود این است که منظور از تشکل فراگیر چیست؟
آیا منظور تشکلی است که همۀ کارگران مزدی کشور را صرف نظر از صنعت یا حرفه ای که در آن به کار اشتغال دارند، صرف نظراز منطقه ای که در آن کار می کنند دربر گیرد؟ آیا همۀ کارگران مزدی در صنایع، معادن، ساختمان، خدمات و کشاورزی را شامل می شود؟ آیا شامل کارگاه های کوچک هم می شود؟ آیا کارگران فصلی و موقت و کارآموزان را نیز دربر می گیرد؟ آیا کارگران کارگاه های خانگی را نیز شامل می شود؟ آیا کارگران بیکار را نیز دربر می گیرد؟ آیا شامل کارگران بازنشسته هم هست؟ آیا کارگران خارجی شاغل در ایران را نیز شامل می شود؟ قبل از این که جلوتر رویم بگوئیم که از دید ما پاسخ به همۀ این پرسش ها باید مثبت باشد چون گروه هائی که نام برده شدند بخشهای مختلف طبقۀ کارگرند. پس اگرکسی یا گروهی شعار تشکل سراسری یا فراگیر کارگری را مطرح کرد باید برای تشکل همۀ گروه هائی که ذکر شد در « سازمانی فراگیر » و سراسری ( چون تشکل چیزی غیر از ایجاد سازمان نیست) راه حل ارائه دهد.

طرح این پرسش به منظور « طرح سؤال برای سؤال » و یا ترساندن و تعویق به محال نیست بلکه صرفاً برای نشان دادن جنبه ای از ابعاد پیچیدۀ مسئلۀ تشکل طبقۀ کارگر است. سه پرسش بنیادی با در نظر گرفتن ابعاد پیچیدۀ جنبش کارگری ( که تنوع و گسترش بسیار زیاد طبقۀ کارگر فقط جنبه ای از آن است و پیچیدگی های دیگری از جنبه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی نیز دارد که شاید لزوم پرداختن بدانها و حل آنها از پیچیدگی های ناشی از تنوع و گستردگی طبقۀ کارگر بیشتر باشد ) مطرح می گردد:

الف) هدف این تشکل ِ فراگیر یا سراسری ِ کارگری چیست؟

ب) شکل سازمانی آن ( سندیکا، شورا، کمیتۀ کارخانه و یا شکل دیگری که باید « اختراع » شود) چیست؟

پ) روند ایجاد آن ( که شامل سراسری شدن هم می شود - چون « فراگیری »، سراسری را نیز در بر دارد) کدام است؟

پرسش های دیگری در پیوند با این سه پرسش مطرح می گردد که دو تای آنها بسیار مهم اند یکی این که با توجه به پیچیدگی زیاد و ابعاد بسیار بزرگ مسئله و ضرورت های مبارزۀ طبقاتی، اولویت و یا حلقۀ اصلی کدام است؟ دوم این که از تجربیات جهانی طبقۀ کارگر در امر تشکیلات چگونه باید استفاده کرد و چه بهره هائی گرفت؟


رفقای « اتحاد کمیته های کارگری »! شما این ابعاد و جوانب را در نظر نمی گیرید و می نویسید: « دلیل اینکه چرا هر یک از این گرایشات و از جمله خود ما نتوانسته ایم به این هدف نزدیک شویم و حداقل بین پیشروان فعال جنبش کارگری هماهنگی و همکاری لازم را بوجود بیاوریم،
از موضوع این نوشته خارج است و بسیار مفصل تر از آن است که در این نوشته کوتاه بتوان به آن پرداخت. اما بطور کلی می توان گفت که همه ما کمتر و بیشتر دچار برخورد انحصار طلبانه بوده ایم. » ( تأکید بر کلمات از ما است )

نخست بگوئیم به نظر ما نمی توان پرداختن به علل ِ عدم ایجاد « تشکل سراسری یا فراگیر ِ کارگران» را به بهانۀ « مفصل بودن » آن از فراخوان برای همکاری و اتحاد برای ایجاد تشکل فراگیر، حذف کرد. اگر چنین بحثی لازم است باید وقت و انرژی لازم را برای به نتیجه رساندن آن صرف کرد و اگر لازم نیست باید صریحاَ گفت که لازم نیست. از دید ما چنین بحثی از مدت ها پیش باید صورت می گرفت و جای چنین بحثی از جمله در نوشته ها و فراخوان هائی از نوع فراخوان شما است؛ جای آن همین جا است! خود شما نیز ضمن « نگفتن » این علل، به طور ضمنی علتی را ذکر و می توان گفت برجسته کرده اید ( چون وقتی انسان کل علل چیزی را نمی گوید اما درهمان حال روی مورد خاصی انگشت می گذارد قاعدتاَ مهم ترین علت یا دست کم مستقیم ترین آنها را خاطر نشان می کند!). این علت از نظر شما برخورد انحصار طلبانۀ « گرایش ها» است. برخی دیگر سکتاریسم یا فرقه گرائی را برجسته می کنند ( مانند کمیتۀ پیگیری برای تشکل های آزاد کارگری ). به نظر ما برخورد انحصار طلبانه یا فرقه گرایانه و به طور کلی انحصارطلبی و فرقه گرائی معلول اند و نه علت؛ دست کم علت مستقیم نیستند. علت مستقیم ِعدم تشکل طبقۀ کارگر ایران جدا از مسئلۀ سرکوب و سیاست پیگیر ضد کارگری و ضد دموکراتیک رژیم و جدا از عقب ماندگی صنعتی، اقتصادی و فرهنگی کشور، تا آنجا که به عامل ذهنی یعنی به فعالان جنبش کارگری و گروه ها و سازمان هائی که طرفدار جنبش رهائی طبقۀ کارگر هستند ( یا چنین ادعائی دارند ) مربوط می شود، عبارت است از درک غلط ، ناقص، یکجانبه یا مغشوش از همه یا برخی از موارد زیر:

الف) هدف جنبش طبقۀ کارگر و راه ها و وسائل دست یابی بدان

ب) حوزه های مختلف مبارزۀ طبقاتی طبقۀ کارگر برای رهائی ( مبارزۀ اقتصادی - اجتماعی، مبارزۀ سیاسی، مبارزۀ نظری و فرهنگی) و سازمان های مختلف طبقۀ کارگر و شکل های مناسب سازمانی آنها با توجه به حوزه های مختلف مبارزۀ طبقاتی؛ ساختار تشکیلاتی ( مثلاَ تمرکز یا عدم تمرکز و بجا یا نابجا بودن آنها برحسب نوع سازمان، یا سازماندهی « از پائین » یا « از بالا » و بجا یا نابجا بودن هر یک از آنها در این یا آن وضعیت، روندهای اتخاذ سیاست، تصمیم گیری و اجرا در سازمان ها و غیره)؛ رابطۀ بین سازمان های گوناگون طبقۀ کارگر یعنی مثلاَ رابطۀ بین شورا و سندیکا، یا شورا و حزب یا حزب و سندیکا و کمیتۀ کارخانه و غیره و هماهنگی بین آنها در شرائطی که برخی از آنها بتوانند همزمان وجود داشته باشند – مثلاَ در شرائط انقلابی یا بحران های بزرگ، شورا یا کمیتۀ کارخانه، یا هر دوی آنها، می توانند همزمان با سندیکا و حزب طبقۀ کارگر وجود داشته باشند.

پ) روند سراسری شدن تشکل ( یا تشکل های ) طبقۀ کارگر

ت) درک از وضعیت واقعی مبارزۀ طبقاتی و درجۀ رشد و تکامل آن، سطح آگاهی کارگران و تعادل نیروها در عرصۀ مبارزه، برآمد یا فروکش جنبش کارگری و نوع تشکل و شکل مناسب مبارزه در هر وضعیت، درک موقعیت، اهداف، سیاست، استراتژی و تاکتیک های بورژوازی و نهادهای آن که شامل ماشین اداری و نظامی و تبلیغاتی حاکم از یک سو و سازمان های کارفرمائی، احزاب بورژوائی و غیره از سوی دیگر می شود.

ث) بهره گیری از تجربیات جهانی طبقۀ کارگر و به طور کلی دید و نگرش بین المللی به جنبش طبقۀ کارگر و هدف آن.

مسلماَ لیست بالا کامل نیست و می توان موارد دیگری بدان افزود. آنچه می خواهیم برآن تأکید ورزیم این است که علل اصلی عدم تشکل طبقۀ کارگر را - تکرار می کنیم، جدا از مسئلۀ سرکوب و سیاست پیگیر ضد کارگری و ضد دموکراتیک رژیم حاکم و جدا از عقب ماندگی صنعتی، اقتصادی و فرهنگی ایران – باید در درک نادرست، ناقص، یکجانبه و مغشوش و در نتیجه عدم تفاهم در موارد پنج گانۀ بالا ( یا مواردی دیگر که به لیست بالا می توان افزود ) دانست.

این که بگوئیم کارگران نیاز به همکاری، اتحاد و تشکل دارند درست است اما به هیچ رو کافی نیست. نزدیک صد سال است که شعار « چارۀ رنجبران وحدت و تشکیلات است » در ایران داده شده. مهم این است که بگوئیم تشکیلات کارگری با چه هدفی، با چه شکلی و در چه روندی باید به وجود آید و اگر برآنیم که طبقۀ کارگر طبقه ای جهانی است و مضمون و محتوای مبارزۀ او بین المللی و صرفاَ شکل آن ملی است در این صورت باید در حرف و در عمل خود نشان دهیم که در راه ایجاد تشکیلات فراگیر و سراسری کارگری بهره گرفتن از تجارب ( اعم از مثبت یا منفی ) کارگران دیگر کشورها ضروری است، یعنی به کار بستن آن تجارب به شیوه ای منقدانه، آگاهانه و با توجه به شرائط مشخص اقتصادی – اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران عاملی بسیار مهم درموفقیت است.

ما مدعی نیستیم که این پرسش ها و تلاش برای پاسخ نظری و عملی دادن بدان ها اصلاَ برای فعالان جنبش کارگری ایران و از جمله برای « اتحاد کمیته های کارگری » مطرح نبوده اند؛ حتی می توان گفت نوشتۀ « دعوت از فعالین جنبش کارگری » شما به طور غیر مستقیم زیر فشار این گونه پرسش ها که خود ناشی از فشار ضرورت های عملی برای پیشبرد مبارزه اند مطرح شده است. آنچه می خواهیم بگوئیم این است که از جانب فعالان جنبش موارد پنج گانۀ بالا غالباَ به صورت انتزاعی، یکجانبه، ناقص و کمابیش مغشوش مطرح شده اند. ما برای نشان دادن صحت ادعای خود چند مثال از همین گرایش ها و یا تشکل هائی که شما
آنها را رادیکال و ضد سرمایه داری نامیده اید می آوریم تا نشان دهیم درک این گرایش ها از پنج مورد ذکر شده در بالا یعنی از اهداف تشکل
های کارگری، انواع تشکل های کارگری برحسب حوزۀ مبارزه، روند فراگیر و سراسری شدن تشکل ها، وضعیت واقعی جنبش کارگری ایران و سرانجام بهره گیری یا عدم بهره گیری از تجارب تاریخی – جهانی طبقۀ کارگر اعم از تجارب مثبت و یا منفی ِ آن، تا چه حد از نواقصی که گفتیم رنج می برد و تا چه اندازه ناهمگون است. ما گرایش ها و تشکل های کارگری و از جمله آنهائی را که شما نام برده اید به حد کافی جدی می دانیم که برخورد ما را به حساب عیب جوئی نگذارند بلکه آن را تلاشی کوچک ( بدون تواضع کاذب ) در جهت روشن کردن ِ بخش کوچکی از راه دراز و پر پیچ و خمی که در برابر طبقۀ کارگر ایران و فعالان جنبش کارگری قرار دارد تلقی کنند؛ تلاشی که به هیچ رو آن را بی عیب نمی دانیم و از همۀ فعالان می خواهیم به طور جدی به معایب و انحرافات آن برخورد کنند چون برآنیم که بدون برخورد جدی و ریشه ای و تلاش مستمر و بدون نقد و تصحیح دائمی مسیر، هیچ کاری و به ویژه امر تشکل کارگری به پیش نمی رود.

تا هدف و شکل معین تشکل را مطرح نکنیم کسی ما را جدی نخواهد گرفت!


 

١- هدف تشکل

مورد نخست، یعنی هدف تشکل فراگیر یا سراسری کارگری را در نظر می گیریم. آقای محسن حکیمی از فعالان کمیتۀ هماهنگی برای تشکل کارگری می نویسد: « گفته ام و در اینجا نیز تکرار می کنم که این فرمولبندی ِ مصوب کمیتۀ هماهنگی که تشکل ضد سرمایه داری و سراسری طبقۀ کارگر ایران ( تشکلی که کمیتۀ هماهنگی برای ایجاد آن مبارزه می کند ) " از مدار پذیرش سرمایه داری فراتر می رود و برای از میان برداشتن مصائب زندگی بشر امروزی از فقر، گرسنگی، بیکاری، بی حقوقی، فحشا، اعتیاد، فساد، تبعیض، سرکوب آزادی ها و ... می جنگد " حاوی این معناست که این تشکل ظرف برپائی سوسیالیسم است ( من همه جا در این نوشته سوسیالیسم را با کمونیسم معادل می گیرم ). »

بدین سان هدف « تشکل ضد سرمایه داری و سراسری طبقۀ کارگر ایران ( تشکلی که کمیتۀ هماهنگی برای ایجاد آن مبارزه می کند ) » - که از دیدگاه حکیمی « ظرف برپائی سوسیالیسم است » - این است که از « مدار سرمایه داری فراتر رود » و با « فقر، گرسنگی، بیکاری، بی حقوقی، فحشا، اعتیاد، فساد، تبعیض، سرکوب آزادی ها و ... بجنگد».

صرف نظر از این که بسیاری از نیروهای اجتماعی، از جمله نیروهای حاکم بر ایران ادعاهای مشابهی می کنند ( هیچگاه رژیم حاکم بر ایران رسماَ نگفته طرفدار سرمایه داری است و او هم مدعی است که از آن « فراتر می رود»)، آنچه مشخص کنندۀ چهرۀ یک سازمان اجتماعی طبقاتی است نه صرفاَ یا اساساَ چیزهائی است که نفی می کند بلکه آلترناتیو مثبت او است. ممکن است گفته شود آلترناتیو مثبت همان سوسیالیسم است که در نوشتۀ حکیمی هم بدان اشاره شده است همانگونه که در میز گرد مجلۀ راه آینده نیز گفته است: « اگر نیروئی می خواهد این جامعه را نجات دهد این نیرو جز طبقۀ کارگر نمی تواند باشد، پرچم سوسیالیسم و لغو کار مزدی را باید بلند کند.» نخست باید بگوئیم لغو کار مزدی خود جزء سوسیالیسم است و بنابراین آوردن آن در کنار سوسیالیسم چیزی بدان اضافه نمی کند و اغتشاش ذهنی به بار می آورد چون به این توهم دامن می زند که گویا سوسیالیسم با حفظ ِ کار مزدی هم می تواند وجود داشته باشد، در حالی که سوسیالیسم لغو نظام کار ِ مزدی ( یعنی لغو این که نیروی کار کالا و قابل خرید و فروش باشد) را در بر دارد: چون که صد آمد نَوَد هم پیش ماست! اما نبود ِ کار مزدی به خودی خود معادل ِ سوسیالیسم نیست: در نظام های پیش از سرمایه داری نیز کار ِ مزدی وجود نداشته یا غالب نبوده است. منظور ما این نیست که چنین خواستی نباید مطرح شود: خواست لغو نظام کار ِ مزدی خواستی انقلابی و درست است و بدون آن سوسیالیسم ممکن نیست همان گونه که خواست لغو مالکیت ِ خصوصی ِ وسائل تولید خواستی انقلابی و درست است و بدون آن سوسیالیسم ممکن نیست، اما هیچ کس نمی گوید سوسیالیسم و
لغو مالکیت خصوصی وسائل تولید! چون دومی در اولی مستتر است. چرا چنین است؟ چرا نه لغو نظام کار مزدی و نه لغو مالکیت خصوصی وسائل تولید و نه حتی ترکیب این دو هنوز به معنی سوسیالیسم نیست؟ زیرا سوسیالیسم صرفاَ جنبشی الغاگر و نافی وضع موجود و ویرانگر روابط استثمارگرانه و سلطه گرانه نیست بلکه در همان حال جنبشی است برای ساختن دنیائی نوین بر ویرانه های دنیای کهن کنونی.

سوسیالیسم به خواست های سلبی و الغاگرانه بسنده نمی کند و در برابرهر رابطه، هر جنبه، هر عنصر یا هر پدیده از دنیای کهن ( کنونی ) که خواهان نفی یا سلب آن است رابطه، جنبه، عنصر یا پدیدۀ نوینی یا به عبارت دیگر آلترناتیو مثبت و ایجابی طبقۀ کارگر را مطرح می سازد: اگر مالکیت خصوصی وسائل تولید را نفی می کند به جای آن مالکیت اجتماعی وسائل تولید را قرار می دهد، اگر خواهان لغو کار ِ مزدی است به جای آن کار ِ تعاونی مولدانی را که آزادانه با هم متحد می شوند مطرح می کند، اگر هرج و مرج تولید سرمایه داری و بحران های سرمایه داری را - که ناشی از تولید برای سود و بن بست هائی اند که سود آوری یا ارزش افزائی ِ سرمایه ناگزیر با آنها روبرو می شود - تحلیل و افشا می نماید، تولید با نقشه و آگاهانه ای که به طور اجتماعی تنظیم می شود و هدف آن شکوفائی همۀ استعداد های جسمی، روحی و فکری تمام افراد جامعه است پیشنهاد می گردد، اگر حاکمیت سرمایه بر کار و فرماندهی و ادارۀ تولید توسط غیرمولدان ِ استثمارگر نفی می شود به جای آن مدیریت تولید توسط خود مولدان ِ مستقیم مطرح و برجسته می گردد. ( به این جهت است که ما سال ها است سوسیالیسم را همچون « تولید اجتماعاَ تنظیم شدۀ مولدان ِ آزاد ِ متحد با مالکیت اجتماعی وسائل تولید و مدیریت کارگری ( مدیریت مولدان مستقیم ) » تعریف و تبیین کرده ایم. این تعریف اختراع ما نیست و بر پایۀ درک از بنیاد های سوسیالیسم علمی و تجارب – مثبت و منفی – طبقۀ کارگر جهانی بیان شده است.)

بدین سان نمی توان درک کمیتۀ هماهنگی از اهداف طبقۀ کارگر را که دراساسنامۀ آن و در نوشته و گفته ای که از آقای حکیمی نقل کردیم آمده واقعاَ ضد سرمایه داری نامید، زیرا ضد سرمایه داری بودن در معنی پیشرو تاریخی آن چیزی جز سوسیالیستی بودن نیست و سوسیالیسم چنانکه در بالا توضیح داده شد صرفاَ نفی و سلب نیست بلکه محتوای ایجابی و مثبتی دارد که نه در اساسنامۀ کمیتۀ هماهنگی بدان اشاره شده است و نه در توضیحات و تفسیرهای حکیمی. در درکی که حکیمی از سوسیالیسم ارائه می دهد صرفاَ به جنبۀ سلبی و الغاگرانه – آن هم نه به طور کامل – اشاره می شود. وانگهی چه خواست های سلبی و الغاگرانۀ سوسیالیسم در زمینۀ اقتصادی و اجتماعی و چه خواستهای مثبت و ایجابی آن جز با برانداختن قدرت سیاسی بورژوازی و استقرار قدرت سیاسی طبقۀ کارگر امکان پذیر نیستند. بدین سان طرح شعار لغو کار مزدی همچون شعار ِ تاکتیکی، غلط و گمراه کننده است. این خواست همچون شعار استراتژیک، در کنار خواست استقرار دولت کارگری، لغو مالکیت خصوصی وسائل تولید، و برقراری تولید اجتماعاَ تنظیم شدۀ مولدان آزاد متحد با مالکیت اجتماعی وسائل تولید و مدیریت کارگری ( مدیریت مولدان مستقیم ) واقعاَ معنی مشخص و عملی و اجرائی پیدا می کند و با چنین تولیدی است که راه برای استقرار کمونیسم در فاز عالی آن هموار می شود. بدون اینها طرح این شعار به صورت مجرد یا همراه با سوسیالیسم ( که همانگونه که گفته شد به این توهم دامن می زند که گویا سوسیالیسم با کار مزدی هم وجود دارد) اساساَ نه گرهی ازمسائل مبرم جنبش می گشاید و نه پرتوی واقعی بر راه آینده می افکند. تنها کاربرد آن ایجاد نوعی تمایز و « هویت » ویژه برای یک گروه و یا دقیق تر بگوئیم نوعی مارک تجاری است.


کمیتۀ پیگیری ایجاد تشکل های آزاد کارگری در ایران اهداف و وظائف خود را چنین بیان می کند:

  1. « پیشبرد امر سازماندهی و پیگیری روند ایجاد تشکل های آزاد کارگری بدون دخالت نهادها و مقامات دولتی و کارفرما
  2. دفاع و حمایت از حقوق کارگران
  3. آموزش در زمینۀ تشکل یابی و آموزش حقوق کار» ( اساسنامۀ کمیتۀ پیگیری ایجاد تشکل های آزاد کارگری در ایران )

    اگر در اساسنامۀ کمیتۀ هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری و در تفسیرهای آن اصطلاح گنگ « فراتر رفتن ازمدار سرمایه داری » وجود دارد و دست کم برخی از فعالان آن معتقدند که این « تشکل » ظرف بر پائی سوسیالیسم است ( که نشان دادیم چنین ادعائی درست نیست) در اساسنامۀ کمیتۀ پیگیری چنین لفظی هم وجود ندارد.

    به همین طریق در اساسنامۀ سندیکای کارگران شرکت واحد، تشکیل سندیکا « به منظور حفظ حقوق و منافع مشروع و قانونی و بهبود وضع اجتماعی – اقتصادی کارگران شرکت واحد » بیان شده است که آن را نه خود مؤسسان و نه اعضای سندیکا و نه هیچ کس دیگر رادیکال و ضد سرمایه دارانه ( در مفهومی که در بالا گفته شد) ارزیابی نمی کنند.

    درست است که عملکرد اجتماعی و نقش واقعی یک تشکل می تواند بسیار وسیع تر و عمیق تر از اساسنامه یا برنامه و پلاتفرم اعلام شدۀ آن باشد اما با آن نمی تواند اختلاف ١٨٠ درجه ای داشته باشد.

    بدین سان می بینیم در مورد هدف تشکل های کارگری بین تشکل های موجود و یا گروه هائی که خود تشکل کارگری نیستند اما برای ایجاد تشکل کارگری مبارزه می کنند اولاَ درک مشترکی وجود ندارد و ثانیاَ آنهائی هم که این هدف را سوسیالیسم می نامند درکی ناقص و مغشوش از آن ارائه می دهند.

    منظور ما این نیست که هر سازمان کارگری باید سوسیالیستی باشد یا تنها با کارگران سوسیالیست باید کار کرد و یا هر کارگری « ذاتاَ و بالفطره » سوسیالیست است: ما مخالف این ایده ها هستیم و همۀ آنها را غلط می دانیم. ما برآنیم که کارگران همچون یک طبقه منافع مشترکی دارند و فارغ از عقاید و گرایش های شخصی شان می توانند برای دفاع از منافع و پیشبرد خواست های مشترکشان همکاری کنند. کارگر به طور غریزی و خود به خودی سوسیالیست نیست، هر جنبش کارگری سوسیالیستی نیست بلکه آن جنبشی که آگاهانه در راه تغییر ریشه ای وضع موجود و به عبارت دقیق تر در جهت محو طبقات و آن روابطی که طبقات از آن سر برمی آورند، گام برمی دارد شایستۀ این نام است. حتی « خواست» جامعه ای بی طبقه که بر پایۀ همکاری آزادانۀ انسان ها و نه ضرورت های سود خصوصی سازمان یافته باشد کافی نیست بلکه باید امکان و ضرورت تحقق چنین جامعه ای و راه رسیدن بدان بر انسان های فعال و به ویژه بر آنهائی که بیشترین نفع را در این تغییر دارند - به عبارت دیگر بر آنهائی که بیشترین زیان را از جامعۀ سرمایه داری می برند و از نظر عملی قادر بدین دگرگونی هستند، یعنی بر طبقۀ کارگر، روشن باشد؛ یعنی طبقه ای که بیشترین نفع از چنین تغییری می برد باید بر امکان و ضرورت این تغییرآگاهی عقلانی و علمی پیدا کند. این آگاهی عقلانی و علمی از ضرورت تغییر جامعه به جامعه ای بی طبقه از طریق مبارزۀ طبقۀ کارگر به ضد طبقۀ سرمایه دار، یعنی این که سوسیالیسم را تنها طبقۀ کارگر می تواند مستقر کند و دیگر گروه های اجتماعی تنها تا آنجا که موضع طبقۀ کارگر را می پذیرند می توانند در این تغییر انقلابی سهیم باشند، سوسیالیسم را از جنبش های دیگر متمایز می کند. سوسیالیسم نه پدیده ای غریزی است و نه « همین جنبش موجود و حیّ و حاضر» است. جنبش سوسیالیستی هنگامی به وجود می آید که بخش قابل ملاحظه ای از فعالان جنبش کارگری، بخش قابل ملاحظه ای از رهبران عملی جنبش کارگری سوسیالیسم علمی را آموخته، پذیرفته و از آن ِ خود کرده باشند یعنی در عمل به کار بندند و بتوانند خواست ها و مبارزات کارگران را با اهداف سوسیالیسم، خواست های فوری را با خواست های دراز مدت ترکیب و تلفیق کنند و اندیشه و پروژۀ سوسیالیستی را، در کشوری مثل ایران، حداقل در مراکز صنعتی به اندیشه، پروژه و راهنمای عمل دست کم هزاران کارگر متحد ( و نه پراکنده ) تبدیل کنند. هنگامی که هزاران کارگر فعال با ویژگی های بالا به وجود آیند و متشکل شوند خواهند توانست حرکت صدها هزار کارگر در مراکز بزرگ صنعتی و خدماتی ( و نیز کارگران مزدی مؤسسات بزرگ کشاورزی) را هماهنگ، متحد و متمرکز کنند و اینان از طریق رشته ها و پیوندهای پرشمار اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و فرهنگی شان به سازمان یابی میلیون ها کارگر دیگر یاری رسانند!


     

    ٢- نوع تشکل

    حال به نوع تشکل بپردازیم. چند سالی است در میان فعالان کارگری سخن از ضرورت تشکل مطرح می شود که برای شروع بحث لازم و مفید است اما متأسفانه بخش مهمی از بحث ها در همین شروع « درجا » می زند! همه می گویند « تشکل »، ولی کمتر کسی شکل مشخص و نوع این تشکل را روشن می کند. مانند کسی که به فروشگاهی برود و بگوید « جنس » می خواهم بی آنکه روشن کند منظورش از جنس چیست، یا پیش پزشکی برود بگوید بیمارم اما ازعلائم بیماری اش چیزی نگوید یا کسی یا گروهی که بخواهد ساختمانی بسازد ولی دربارۀ کاربرد آن ( محل کار، محل سکونت، مدرسه، بیمارستان، کتابخانه، ورزشگاه، موزه، محل نگهداری و توزیع خوار و بار، سینما و غیره ) چیزی نداند یا نگوید، دربارۀ جای آن، وسعت زیربنای آن، نقشۀ آن، نیروی انسانی و وسائل و مواد و مصالحی که برای ساختن آن لازم است چیزی نداند یا چیزی نگوید!

    تشکل های کارگری چند نوع بیش نیستند و هر روزه « اختراع » نمی شوند: در واقع « مخترع » ندارند هیچ کس نمی تواند بگوید مخترع یا مبدع سندیکا کیست، مخترع یا مبدع شورا کیست، مخترع یا مبدع کمیتۀ کارخانه کیست یا حتی مخترع یا مبدع حزب طبقۀ کارگر کیست. اینها همگی آفریدۀ طبقۀ کارگرند و از نسلی به نسلی و از محلی به محل دیگر منتقل می شوند و در طول زمان و در اثر مبارزه تکامل می یابند و صیقل می خورند. منظور این نیست که پدیده هائی دائمی هستند، آنها نیز مانند پدیده های دیگر زاده می شوند زندگی می کنند، تکامل و تغییر می یابند و می میرند. اما تجربه نشان داده که تنها در انقلاب های بزرگ کارگری یا به طور کلی به هنگام ِ رویدادها و تغییرات بسیار مهم و در مقاطع خاصی از جنبش کارگری سازمان های جدیدی ضرورت می یابند و به وجود می آیند. نخستین تشکل کارگری مدرن اتحادیه یا سندیکا است که برای نخستین بار در دهۀ سوم سدۀ نوزدهم در انگلستان ( پس از به بار نشستن انقلاب صنعتی در این کشور و به ویژه پس از مبارزات طولانی کارگران برای به رسمیت شناساندن حق تشکل کارگران که بورژوازی و اشرافیت انگلیس حدود ١٨٠ سال از قبول آن سر باز می زدند ) به وجود آمد. ایدۀ سندیکا یا اتحادیه ازانگلستان به آمریکا، آلمان، فرانسه و کشورهای دیگر رفت و در همۀ این کشورها نیز با مبارزات فراوان بر نظام سرمایه داری تحمیل شد. سندیکا را در هیچ جا بورژوازی به کارگران هدیه نداد و نخواهد داد، همه جا کارگران آن را با مبارزه به دست آوردند. در همۀ این کشورهای « دموکراتیک » سندیکا و به طور کلی تشکل کارگری مدت ها ممنوع بود و اقدام به ایجاد آن جرم شناخته می شد ( در آلمان و فرانسه تنها در اواخر دهه های ۷٠ و ٨٠ سدۀ نوزدهم ایجاد سندیکا - آن هم با موانع و محدودیت های فراوان و خطر دائمی بستن سندیکا و تعقیب فعالان - به رسمیت شناخته شد). کارگران آمریکا، آلمان، فرانسه، ایتالیا، روسیه، اتریش، مجارستان، لهستان، اسپانیا، سویس، کشورهای اسکاندیناوی، استرالیا و همچنین ژاپن، هند و دیگر کشورهای آسیائی و آمریکای لاتین، آفریقا همین ایدۀ تشکیل سندیکا را گرفتند و سندیکاهای خود را تشکیل دادند. آنان به فکر اختراع شکل جدیدی نیفتادند زیرا لزومی نداشت. شکل جدید در اثر نیازهای به کلی متفاوت و در مراحلی که جنبش کارگری به نقطۀ عطف مهمی می رسد ضرورت می یابد.

    همین موضوع در مورد سازمان های سیاسی طبقۀ کارگر نیز صادق است. مثلاَ ساختار کمونی در انقلاب کمون پاریس (١٨۷١) به وجود آمد که نطفه های آن در انقلاب های پیشین این کشور وجود داشت. همین ساختار کمونی بعداَ به شکل شورا – که سازمان طبقۀ کارگر برای فتح قدرت سیاسی پیش از انقلاب کارگری و ابزار اِعمال قدرت سیاسی طبقۀ کارگر پس از انقلاب و در دوران گذار از سرمایه داری به کمونیسم است – در انقلاب های ١۹٠٥ و ١۹١۷ روسیه و نیز در انقلاب ١۹١۹- ١۹١٨ آلمان و جاهای دیگر به و جود آمد و اختراع آن هم به نام کسی ثبت نشده است! به همین طریق کمیتۀ کارخانه که ارگان کنترل و مدیریت کارگری است پس از انقلاب فوریۀ ١٩١٧ در روسیه به وجود آمد و در ایتالیا و آلمان هم سازمان های نظیر آن در سال های پس از جنگ جهانی اول ایجاد شد.

    وقتی که از تشکل کارگری سخن می گوئیم باید روشن کنیم از کدام یک از اینها حرف میزنیم و چرا؟ و اگر « تشکل جدیدی » مطرح می کنیم باز هم باید توضیح دهیم چرا تشکل های تاکنون موجود یا به اصطلاح « سنتی » پاسخگوی نیازهای ما نیستند و زمینه های ایجاد و پذیرش « تشکل اختراعی» خود را در میان توده های کارگر نشان دهیم زیرا هر « سازمان کارگری » اگر به دست کارگران درست نشده باشد مورد پذیرش آنها نخواهد بود. آنچه درکش برای ایجاد تشکل کارگری اهمیت اساسی دارد این است که روشن شود هر تشکل یا سازمان طبقۀ کارگر به مثابه یک نهاد این طبقه برپایۀ چه ضرورتی و برآوردن چه نیاز طبقاتی به وجود می آید و به این ضرورت و نیاز از طریق کدام وظائف و عملکرد که ماهیت آن تشکل را بیان می دارد پاسخ گفته می شود.

    مسئلۀ بیشتر فعالانی که می خواهند « سازمانی برای کارگران درست و یا به آنها پیشنهاد کنند » این است که اولاَ توجه به آنچه بالاتر گفته شد ندارند و ثانیاَ یک رشته ایده های جزمی یا التقاطی را همچون پیش شرط پذیرفته اند که فعالیت عملی شان را فلج می کند. مهم ترین این ایده های جزمی یا التقاطی چنین اند:

  • سندیکا اساساَ سازمانی رفرمیستی و ارگان ِ سازش ِ کار و سرمایه و یا سازش بین طبقۀ کارگر و طبقۀ سرمایه دار است. از دید آنها سندیکا سازمانی بوروکراتیک است و یا ناگزیر به چنین سازمانی تبدیل می شود و رهبران آن برای حفظ موقعیت و مزایای خود با کارفرما و دولت وارد سازش گشته، از توده ها جدا می شوند و رادیکالیزه شدن مبارزۀ کارگران را سدّ می کنند. بدین سان سندیکا اگر هم در ابتدا مدافع منافع تودۀ کارگر بوده باشد به تدریج به ارگان منافع اشرافیت کارگری ( کارگران با مزد بالا – یقه سفید - ، سرکارگران و سرپرستان یا مسؤلان اکیپ های کارگری در محیط کار، عناصر نفوذی کارفرما در میان کارگران و غیره) تبدیل می شود. برخی تا آنجا پیش می روند که سندیکا را جزئی از ماشین حکومتی بورژوائی می دانند.
  • ارگان انقلابی، طبقاتی، شکل گرفته از پائین و مبتنی بر دموکراسی مستقیم ِ کارگران شورا است و نه سندیکا؛ شورا سازمان ِ مبارزۀ طبقاتی و سندیکا سازمان سازش طبقاتی است.
  • به جای سندیکا باید در هر شرائطی به تشکیل شوراهای کارگری بر پایۀ مجمع عمومی کارگران ( کارکنان ) در هر کارخانه، کارگاه، اداره، بیمارستان، مزرعه، مدرسه یا دانشگاه روی آورد.
  • در مورد وظائف شورا بین کسانی که مخالف سندیکا و خواستار شورا به جای آن هستند نظر واحدی وجود ندارد، برخی وظائف دفاع از منافع کارگران مانند مبارزه برای افزایش مزد، مبارزه با بیکار کردن، شرکت در یا نظارت برتدوین قانون کار، ایجاد ارگان های بازرسی محل کار و زیست کارگران و نیز مبارزه برای کنترل و ادارۀ تولید و جلو گیری از بسته شدن کارخانه ها و کارگاه ها را وظائف اصلی این شوراها می دانند، و برخی دیگر وظائف سیاسی شورا ( یعنی مبارزه برای برانداختن قدرت بورژوازی و استقرار قدرت طبقۀ کارگر که همین شوراها باید ارگان ِ اِعمال آن قدرت باشند) را نیز بدان می افزایند. به عبارت دیگر شورای آنها سازمانی است که همۀ وظائف سندیکا، کمیتۀ کارخانه و محل کار، شورا در معنی ِ ارگان فتح قدرت سیاسی و دولت طبقۀ کارگر، و سازمان سراسری برنامه ریزی تولید در سطح جامعه را که در پانوشت شمارۀ ٦ به طور مختصر توضیح دادیم برعهده دارد.
  • شورا، سندیکا، کمیتۀ کارخانه، انجمن های کارگری و ... سازمانهائی در عرض هم و قابل تعویض هستند و برخی « گرایش ها » این تشکل و برخی آن یکی را « ترجیح می دهند »، اما این مهم نیست، مهم این است که کارگران دارای « تشکل » باشند، و این تشکل ها می توانند در یک « ظرف » کنار هم جمع شوند و تشکل « فراگیر » یا « سراسری » را به وجود آورند.

    ما در اینجا برخی نکات اصلی انحرافی و غلط این جزمیات و دیدگاه های التقاطی را بررسی می کنیم:

    همۀ سندیکاها رفرمیست و سازشکار، و همۀ شوراها انقلابی نیستند: ما در تاریخ ِ جنبش کارگری، علاوه بر سندیکاهای سازشکار و ضد انقلابی و حتی سندیکاهای نژاد پرست و شووینیست و یا سندیکاهای ساخته و پرداختۀ کارفرمایان و دولت و پلیس، شاهد عملکرد سازشکارانه و حتی سیاست و عملکرد ضد انقلابی شوراها نیز بوده ایم. منظور ما شوراهای فرمایشی و باسمه ای از نوع شوراهای اسلامی کار که کارگزار ِ کارفرما و دولت ( و گاه گروه های فشار قدرت طلب) و مأمورِ اجرای سیاست های آنها در محیط کار و مراکز کارگری و مأمور شناسائی و سرکوب فعالان واقعی کارگری اند نیست: اینها از شورا فقط نامی دارند؛ بلکه منظور ما شماری از شوراهای واقعی کارگری و تشکیل شده به دست خود کارگران است که به علت پیروی از سیاست رفرمیستی به ضد خود و به ضد منافع حیاتی طبقۀ کارگر عمل کردند.

    این امر اهمیت تعیین کنندۀ سیاست و نقش آن در سازمان را نشان می دهد: شورا که از نظر شکل سازمانی، کاملاَ انقلابی است ( در مقابل شکل بوروکراتیک سازمان های دولتی و بنگاه های سرمایه داری و تشکل های بوروکراتیک سندیکاهای رفرمیست و سازشکار)، آری همین شورا اگر سیاستی انقلابی نداشته باشد به رغم شکل انقلابی خود به سازمانی رفرمیستی یا آنارشیستی تبدیل می شود و در مقابل انقلاب قرار می گیرد.

    از این که بسیاری از سندیکاها زیر نفوذ رفرمیست ها قرار دارند و در مبارزۀ کارگران با سرمایه داران به سازشکاری با کارفرما روی می آورند و یا رهبران سندیکاها ( در کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری ) دارای امتیازات مادی و اجتماعی ای در جامعۀ سرمایه داری اند و به خاطر حفظ آنها با سرمایه داران و دولت به ضد کارگران همکاری می کنند و غیره، نمی توان نتیجه گرفت که سندیکا به عنوان یک سازمان و ابزار مبارزاتی کارگری موضوعیت و کارآئی خود را از دست داده است. این انتقاداتی که به بیشتر ِ سندیکاهای موجود صورت می گیرند، و غالباَ درست اند، ذاتی سندیکا نیستند به این دلیل ساده که در دیگر سازمان های کارگری ( حزب، شورا، کمیتۀ کارخانه و ...) هم شاهد نظائر این انحرافات هستیم: اگر سندیکاهای رفرمیستی و آنارشیستی داریم احزاب رفرمیستی و آنارشیستی هم داریم، شوراهای آنارشیستی و رفرمیستی هم داریم و غیره، چنان که در بررسی انقلاب آلمان ( ١۹١۹- ١۹١٨) دیدیم چگونه اکثریت قاطع شوراها در این کشور، مانند سندیکاها، از سیاست اپورتونیستی و ضد کارگری جناح راست و حاکم حزب سوسیال دموکرات آلمان به رهبری کسانی مانند ابرت، شایدمان، نوسکه و دیگران حمایت کردند. بر پیشانی شورا کلمۀ « انقلابی » و بر پیشانی سندیکا کلمۀ « رفرمیست » حک نشده است؛ هر دو می توانند انقلابی یا ضد انقلابی ( یعنی رفرمیست یا آنارشیست ) باشند. همان گونه که وجود احزاب یا شوراهای رفرمیستی یا آنارشیستی باعث نمی شود ما به طور کلی حزب و شورا را نفی کنیم وجود و حتی غلبۀ سندیکاهای رفرمیستی باعث نمی گردد سندیکا را به طور کلی مردود بشماریم ( مگر اینکه واقعاَ خود مبارزات طبقه شکل های جدیدی در عمل مطرح کند ). در سال های پس از انقلاب اکتبر برخی از آنارشیست ها – به ویژه آنارشیست های ایتالیائی – جانشینی « شورا » به جای سندیکا را مطرح می کردند. البته درک آنها از شورا ارگان قدرت سیاسی پرولتاریا ( تنها درک راستین تاریخی و واقعی از این نهاد ) نبود بلکه شورا را - مانند برخی از فعالان جنبش کارگری ایران و برخی گروه ها و سازمان های چپ ایران - ارگان سازماندهی و ادارۀ تولید ( همان چیزی که در انقلاب روسیه کمیتۀ کارخانه نامیده می شد) می دانستند. آنان انتقادهائی به درک سندیکا و به شورا که از سوی کمینترن مطرح می شد داشتند. انتقادات مشابه از سوی « حزب کمونیست کارگری آلمان » ( که در سال ١۹١۹ تأسیس شد ) همچنین از جانب تریبونیست های هلندی ( آنتون پانه کوک و دیگران ) مطرح گردید. پانه کوک در سال ١٩٣٦ در مقاله ای به نام « سندیکالیسم » کمابیش همان معایب سندیکا را که در بالا شمردیم مطرح می کند و « نتیجه می گیرد » که نهاد سندیکا دیگر کهنه و ارتجاعی شده و باید شورا را جانشین آن کرد. درک او از شورا ( که در کتاب شورا های کارگری پانه کوک به تفصیل توضیح داده) تشکلی است که هم وظائف سازماندهی کار و اقتصاد، هم وظائف سیاسی و اداری ( وظائف دولتی ) را به عهده دارد و همچنین وظائفی که به طور عادی و نیز در جامعۀ سوسیالیستی برعهدۀ سندیکا است و برخی از مهم ترین آنها را در پا نوشت ٦ توضیح دادیم. شورای پانه کوک، مانند شورائی که بسیاری از سازمان های چپ ایران مطرح می کنند،
    سازمانی همه فن حریف است، آچار فرانسه است!
    باید پرسید چرا در طول ۷٠ سالی که ازتاریخ نوشتن مقالۀ « سندیکالیسم » پانه کوک می گذرد ( که در واقع انجیل مخالفان سندیکا است – خواه آن را خود خوانده باشند یا به طور«افواهی» با محتوای آن آشنا شده باشند – ) چرا سندیکا که او خبر مرگش را می داد هنوز دوام آورده و سازمان کارگری دیگری جانشین آن نشده است؟ ما برآنیم که در جامعۀ آینده طبقۀ کارگر باید رهبری همۀ امور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، نظامی، اداری و فرهنگی را در دست داشته باشد و دست استثمارگران و نمایندگانشان از همۀ این عرصه ها باید کوتاه شود. اما طبقۀ کارگر نمی تواند و نباید ادارۀ همۀ این کارها را به دست یک سازمان مثلاََ شورا [دولت کارگری] یا کمیتۀ کارخانه یا سندیکا، یا حزب یا سازمان سراسری برنامه ریزی و تنظیم تولید یا هر سازمان دیگری بسپارد: این کار دست کم دو نتیجۀ فاجعه بار دارد یکی اینکه موجب تمرکز و قدرت بیش از حد آن سازمان و عدم نظارت بر آن می گردد که به دیکتاتوری به ضد کارگران و زحمتکشان می انجامد، دوم اینکه این تمرکز و حجم عظیم کارها و وظائف به بوروکراسی و نا کارآمدی آن سازمان و اتلاف عظیم کار و منابع منجر می شود. می توان با اطمینان گفت که دیکتاتوری بر کارگران و زحمتکشان که نتیجۀ ناگزیر ِ تک سازمانی است و ناکارآئی در عرصه های اقتصادی و اجتماعی، فساد گسترده و غیر قابل کنترلی را موجب خواهد شد و همۀ اینها راه بازگشت به سرمایه داری را هموار خواهند کرد. برای پرهیز از این دو فاجعه و نتائج آن، طبقۀ کارگر باید
    سازمان های مختلف برای حوزه های مختلف فعالیتش – چه پیش از انقلاب و چه پس از آن - داشته باشد.

    این که ادعا می شود « شورا سازمان ِ مبارزۀ طبقاتی و سندیکا سازمان سازش طبقاتی است» نیز به خاطر نداشتن عمومیت درست نیست و گمراه کننده است. ما نشان دادیم که شوراها همواره نقش انقلابی نداشته اند و طبقۀ کارگر در مبارزات خود هم شاهد شوراهای انقلابی و هم سازشکار بوده است. همان گونه که سندیکاهای انقلابی هم وجود داشته و می تواند داشته باشد. به شکل گیری سندیکا در کشورهای گوناگون بالاتر اشاره کردیم اینک ماهیت و علت وجودی سندیکا را به طور مختصر بررسی می کنیم.

    سندیکا چیست؟

    سندیکاها در منشأ خود سازمان های کارگری ای بودند که پس از شکست شورش های انفرادی کارگران، پس ازدورۀ ماشین شکنی و پس از آنچه مارکس « تشکل های جزئی که هدفی جز اعتصابهای گذرا نداشتند» می نامد به وجود آمدند و نشانگر رشد معینی در آگاهی طبقۀ کارگربودند که در آن کارگر دشمن خود را نه در ماشین بلکه در کارفرما یا سرمایه دار می بیند و به نیروی اتحاد پی می برد. دیدیم که شکل گیری سندیکا همزمان با شکوفائی و سلطه یابی تولید کارخانه ای ( یعنی زوال یا دست کم به پشت صحنه رانده شدن تولید ِ پیشه وری و کارگاهی (مانوفاکتوری) ) بود. در تولید کارخانه ای است که روابط سرمایه داری به شکل تکامل یافته، عریان و شفاف نمودار می شوند، در اینجا است که توده ای از وسائل تولید که در تصاحب یک فرد و یا شمار کمی از افراد است از یک طرف، و انبوهی از مولدان فاقد وسائل تولید که مالک چیزی جز نیروی کار خود نیستند، از سوی دیگر، به طور هرچه روشن تری در مقابل هم قرار می گیرند و روند تولید که همان روند تولید ارزش اضافی و یا استثمار کار توسط سرمایه است صورت می گیرد. انبوه مولدانی که فاقد وسائل تولیدند و در کارخانه گرد آمده اند تجمعی تصادفی است، هر یک از افراد آن از گوشه ای آمده اند و کارفرما با آنان نه به شکل جمع بلکه به صورت افراد جداگانه و منفرد برخورد می کند زیرا در چنین برخوردی از موضع باز هم قوی تری برخوردار می شود. کارفرما می کوشد در میان کارگران رقابت ایجاد کند و یا از رقابت میان آنان بهره برداری نماید؛ با هر کارگر قرارداد جدا گانه ای ببندد و غیره. در این شرائط است که پاسخ و یا مقاومت کارگران به شکل سندیکا ظهور می کند. یعنی سندیکا همچون عاملی پدیدار می شود که رقابت و مبارزۀ کارگران با یکدیگر را نفی می کند و این مبارزه و رقابت را به ضد کارفرما سازمان می دهد و متمرکز می کند. از سوی دیگر روند تولید سرمایه داری روند تشدید استثمار است ( به دلیل رشد بار آوری کار، استثمار کار زنان و کودکان که باعث کاهش عمومی سطح مزد می گردد، طولانی کردن ساعات کار روزانه به اشکال و بهانه های مختلف، کاهش مطلق مزدها به ویژه در شرائط بحران و بیکاری، بهره کشی وحشیانه از کار ارزان کارگران کشورهای عقب مانده یا جمعیت کارگران مهاجر و یا کارگران « غیر قانونی » که به کار سیاه مجبور می شوند، روی آوری مجدد به کارگاه های خانگی در کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری و غیره و غیره) و این امرمقاومت کارگران در برابر وخامت بیشتر وضعیتشان و دفاع از سطح مزد و شرائط مناسب کار و غیره را دامن می زند و سندیکا این مقاومت و دفاع را به درجات مختلف به عهده می گیرد یا می تواند بگیرد. اما عملکرد سندیکا بدین محدود نمی شود زیرا مبارزۀ طبقۀ کارگر تنها جنبۀ تدافعی و مقاومت ندارد بلکه تعرضی نیز هست و باید باشد. بدین سان سندیکا که نبضش با نبض جنبش کارگری و وضع روحی کارگران هماهنگ است (منظور ما سندیکاهائی است که خود کارگران به وجود آورده باشند) در سطح مقاومت و دفاع متوقف نمی شود، در سطح خواست های فوری و مستقیم باقی نمی ماند ( ضمن آنکه مبارزه برای این خواست ها را هیچگاه کنار نمی گذارد )، و با توجه به میزان رشد جنبش و توازن نیروها وارد مبارزۀ تعرضی می شود و این مبارزۀ تعرضی می تواند
    و باید تا سطح عالی ترین مراحل و اشکال مبارزۀ طبقۀ کارگر تعمیم و ارتقا یابد. جریان هائی که گرایش دارند سندیکا و مبارزات سندیکائی طبقۀ کارگر را در دایرۀ محدود مبارزات اقتصادی و از آن بدتر در دایرۀ «مبارزات صنفی» محدود کنند خواسته یا ناخواسته در برابر رشد مبارزات کارگران مانع ایجاد می کنند، اهداف سندیکا را پائین می آورند و به کارآئی و بُرّائی ِ آن لطمه می زنند.

    گرایش های راست در جنبش کارگری ایران و پاره ای از گرایش های «چپ» ایران سندیکا را سازمان صنفی کارگران برای بهبود وضع اقتصادی اعضای سندیکا و در بهترین حالت دفاع از منافع یک صنف می داند. در مورد نیروهای سیاسی نیز وضع کمابیش چنین است: برای مثال حزب توده و جریان های مختلف وابسته به منصور حکمت سندیکا را همچون سازمان صنفی یا حرفه ای تعریف می کنند .

    از دیدگاه ما تعریف سندیکا همچون سازمان
    صنفی کارکنان یک حرفه یا صنف مربوط به دورۀ پیش از سندیکای مدرن و یا آغاز دورۀ تشکل سندیکائی است دوره ای که تولید کارخانه ای توسعۀ زیادی نیافته بود و در موارد زیادی صفوف کارگران و پیشه وران در هم آمیخته بود. با رشد تولید کارخانه ای، از میان رفتن و یا ادغام بسیاری از حرفه ها و پیشه ها در صنایع بزرگ ( از میان رفتن یا تضعیف تولید پیشه وری و مانوفاکتور [ کارگاهی ] به نفع کارخانه ) و حتی ادغام صنایع در یکدیگر ( مثلاَ ادغام ریسندگی و بافندگی که از هم جدا بودند یا صنایعی مانند پتروشیمی یا خودرو سازی که حرفه های بسیاری را در خود ادغام می کنند، یا ایجاد تراست ها و کنسرن ها که یک یا چند رشته صنایع را به طور ارگانیک به هم پیوند می دهند و غیره) و در همان حال جدا شدن صفوف کارگران مزدی از پیشه وران و صنعتگران کوچک و نیز جدا شدن صفوف کارگران کشاورزی از دهقانان خرده مالک در اثر تکامل مبارزۀ طبقاتی، مفهوم، شکل و تعریف سندیکا می بایست عوض شود و عوض شد. پیشروان جنبش کارگری از اواخر سدۀ نوزدهم
    و اوائل سدۀ بیستم سندیکا را سازمان کارگران مزدی یک صنعت یا رشتۀ خدماتی ( و نه یک صنف یا حرفه ) تعریف می کردند و کمینترن نیز چنین تعریفی از سندیکا ارائه داد. باید توجه داشت منظور از صنعت در اینجا صنعت بزرگ مدرن و به طور کلی مؤسسات بزرگ تولیدی، خدماتی و کشاورزی ( اعم از انتفاعی یا « غیر انتفاعی ») است که کارگران ( یدی یا فکری) مزدی در استخدام دارند. واحد پایه ای سندیکا در چنین دیدگاهی کارخانه یا کارگاه در یک رشتۀ صنعتی یا واحد مشابه در رشته های خدماتی است که در پیوند با سندیکاهای پایه ای دیگر در همان صنعت یا رشتۀ خدماتی در مناطق مختلف سندیکای سراسری کارگران آن صنعت یا رشتۀ خدماتی ( یا فدراسیون سندیکاهای آن صنعت یا رشتۀ خدماتی ) را به وجود می آورند. به همین ترتیب از اتحاد فدراسیون های مختلف کنفدراسیون سندیکاهای کارگران مزدی ( در صنعت، کشاورزی و خدمات ) می تواند به وجود آید.

    ساختار ِ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه
    همان ساختار سندیکای صنعتی
    ( و نه صنفی یا حرفه ای) است که در بالا بیان کردیم، در واقع یک واحد پایه ای از مثلاَ سندیکای سراسری کارگران صنعت حمل و نقل شهری است که می تواند به وجود آید. منظور ما از « صنعت» آن شکل از سازمان کار است که حرفه ها و تخصص های گوناگونی را برای تولید محصول یا خدمت معینی با هم تلفیق می کند. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه
    تنها رانندگان را در بر نمی گیرد بلکه شامل « تعمیرکاران، کارگران کنترل خطوط و کارگران دفتری و کارمندان دون پایه ( رتبۀ ١٣ به پائین) و کارگران خدماتی » نیز هست ( اساسنامۀ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه). این برخورد ِ درست به اتحاد ِ کارگران ِ تخصص ها و حرفه های مختلف که در یک صنعت شاغل اند باعث می شود کارگران به تدریج بر دید محدود حرفه ای خاص خود غلبه کنند و به منافع مشترک خود و همکارانشان در حرفه ها و تخصص های گوناگون به عنوان کارگرانی که اسیر بردگی مزدی اند بیندیشند یا دست کم برای روی آوردن به چنین اندیشه ای آمادگی پیدا کنند.

    نکتۀ مهم دیگر در مورد سندیکای کارگران شرکت واحد این است که تکیه بر کارگری بودن خود دارد، سندیکای « کارکنان » ( در آن معنی که کادرها و غیر کادرها، فرماندهان و فرمانبران را با هم دربر گیرد ) نیست، این بند اساسنامۀ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه صَف ِ کارگران را از کسانی که بر کارگران فرماندهی می کنند، بر آنان کنترل پلیسی دارند و مأمور تشدید کار و استثمار کارگرند و یا دارای مشاغل تشریفاتی و تبلیغاتی با درآمد های گزاف به حساب دیگران هستند جدا می کند و حق هم دارد که جدا کند، به قول فرخی یزدی: این دو صف را کاملاَ از هم جدا باید نمود! کارگران شرکت واحد براساس تجربۀ خود و احتمالاَ با الهام گرفتن از تجارب کارگران کشورهای دیگر به این شکل پیشرو دست یافته اند که باید بدانان تبریک گفت. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه از نظر ساختار ِ مدرن و شیوۀ برخورد در ترکیب سندیکا پیشرو است اما از جهت اهداف و فرمول بندی آنها - چنان که در بخش اهداف تشکل های کارگری نیز اشاره کردیم – محدود است و وسعت دیدش در زمینۀ اهداف در سطح وسعت دید سازمانی اش نیست.

    می توان و باید ساختار سندیکای صنعتی را به صنایع و خدمات دیگرمانند صنایع ذوب و استخراج فلز، نفت و پتروشیمی، ماشین سازی، صنایع نساجی، کفش و پوشاک، صنایع تولید مواد غذائی، نوشابه سازی و دخانیات، صنعت ساختمان، معادن، برق و الکترونیک، مخابرات، پست، حمل و نقل شهری، منطقه ای و بین المللی، آموزش و پرورش و پژوهش، خدمات بیمارستانی و بهداشتی، خدمات شهرداری، صنعت نشر و چاپ، صنعت بسته بندی، واحدهای بزرگ کشاورزی، صید، دامداری و جنگلبانی، بانک ها و ادارات و غیره تعمیم داد.

    باید توجه کرد که تشکل سندیکائی برحسب صنعت ( با تعریفی که بالاتر داده شد) کارگران شاغل در واحدهای کوچک یا صنفی را کنار نمی گذارد بلکه به عکس این امکان را به وجود می آورد که کارگران مزدی بنگاه های متوسط ، کوچک یا صنفی یا تشکل های آنها نیز به فدراسیون های صنایع مربوط به خود بپیوندند و در مبارزات خود از قوت و وزن بیشتری برخوردار شوند.

    براساس همۀ آنچه گفته شد می توان سندیکا را چنین تعریف کرد: سندیکا سازمان صنعتی کارگران مزدی است که مقاومت در برابر کارفرمایان و دولت، تقویت همیاری، همبستگی و وحدت بین همۀ کارگران، دفاع از منافع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی طبقۀ کارگر، دفاع از دستاوردهای کارگران، تلاش برای بهبود دائم وضع زندگی و شرائط کار، مقررات و روابط کار را بر عهده دارد و می تواند برای از میان رفتن استثمار و نظام طبقاتی و هرگونه سازماندهی کار که به استثمار و نظام طبقاتی بیانجامد یا بدان یاری رساند مبارزه کند.

    دلیل این که ما بر روی سازمان صنعتی کارگران مزدی و نه سازمان کارگران مزدی (فارغ از صنعت و حرفه) تأکید داریم علاوه بر آنچه در بالا گفتیم این است که برای تشکل کارگران مزدی صرفاُ براساس تقابل کار مزدی و سرمایه، سطح بالائی از آگاهی طبقاتی لازم است و تودۀ وسیع کارگران را ابتدا به ساکن نمی توان در سازمانی به ِصرف این که کارگر مزدی اند و منافع عام مشترکی ( فارغ از صنعت و حرفۀ خاص خود ) دارند متشکل کرد: چنین انتظار و گرایشی چپ روانه است، همان گونه که تکیۀ یک جانبه بر تشکل برحسب حرفه و تخصص و یا از آن بدتر صنف، راست روانه است و به جدائی و تفرقۀ کارگران دامن می زند. علاوه براین در هر صنعت مسائل ویژه ای از نظر سازمان کار، شرائط کار و غیره هست که با صنایع و رشته های دیگر فرق دارد و نمی توان این مسائل را نادیده گرفت، حتی بخشی از این مسائل ویژۀ هر صنعت در جامعۀ سوسیالیستی هم وجود خواهند داشت و باید در آنجا نیز در نظر گرفته شوند. از سوی دیگر ایدۀ سازمان صنعتی کارگران مزدی از محدودیت های سازمان صنفی یا حرفه ای عاری است. ایدۀ سازمان کارگران مزدی ( بدون قید صنعت یا حرفه ) در سازمان حزبی یا در شورا ( با مفهومی که ما از آن در این نوشته بیان کرده ایم ) مستتر است زیرا نه حزب و نه شورا ( که ارگان فتح قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و ارگان اِعمال قدرت سیاسی پرولتاریا پس از فتح قدرت سیاسی است ) سازمان صنعتی، حرفه ای و صنفی نیستند بلکه بیانگر و نمایندۀ منافع و خواست های عا م پرولتاریا به عنوان یک طبقه اند یعنی بیانگر خواست ها و اهداف سیاسی طبقه اند؛ سازمان های سیاسی طبقۀ کارگرند.

    یکی از « استدلال های » کسانی که می گویند شورا باید « جانشین » سندیکا شود این است که مدعی اند شورا ارگان ِ اِعمال ِ دموکراسی مستقیم و از پائین ِ توده ها است در حالی که سندیکا دارای تشکیلاتی بوروکراتیک و عریض و طویل است و تصمیمات آن در اطاق های در بسته و بدور از توده ها اتخاذ می شود. این استدلال - صرف نظر از خلط مبحث و التقاط در موضوع « جانشینی » که ناشی از عدم شناخت وظائف ویژۀ هر سازمان کارگری است و یکی نمی تواند جانشین دیگری شود - حاوی احکام نادرستی است که در زیر بدانها می پردازیم. نخست اینکه دموکراسی مستقیم تنها در مورد شوراهای پایه و آن هم به طور نسبی صادق است و نه در مورد کل نظام شورائی. مثالی بزنیم: کارگران یک کارخانه، یک مزرعه، یک بیمارستان، کارگران حمل و نقل یک خط یا یک ناحیه، کارکنان یک دانشگاه، یک معدن و غیره را در نظر بگیریم. نخست باید گفت، برخلاف تصور کسانی که روی کاغذ شورا درست می کنند، مجمع عمومی هیچ یک از این واحدها شورا نیست چون مجمع عمومی در کلیت خود کار اجرائی نمی کند و همۀ افراد آن نمی توانند یا نمی خواهند همۀ کارها را انجام دهند یا مسؤلیت بپذیرند. بنابراین مجمع عمومی ارگان یا ارگان هائی برای پیشبرد کارها تعیین می کند این ارگان یا ارگان ها که منتخب اعضای مجمع عمومی هستند شورای آن واحد ( کارخانه، مزرعه، معدن، مدرسه و غیره) را تشکیل دهند و در برابر آن پاسخگو هستند و مجمع عمومی هر زمان بخواهد می تواند هر یک یا همگی آنان را عزل کند. اما به این ارگان ها باید قدرت تصمیم گیری ( درمحدودۀ معین و تعریف شده ) از طرف مجمع عمومی داده شود و آنها - اگر بخواهند واقعاَ ارگان فعال و نه حرّاف باشند - در مورد هر کار یا تصمیمی نباید مجمع عمومی را دعوت به نشست بکنند و خود باید در حوزۀ اختیاراتشان تصمیم گیری و اجرا کنند. خود این شورا ( ارگان منتخب مجمع عمومی) در انجام کارها و یا تصمیم گیری هائی که در حوزۀ اختیارات او است ممکن است به اتفاق آرا برسد و ممکن است اختلاف پیش آید و لازم شود با رأی گیری مسئله حل شود، روشن است که این روش یا راه حلی دموکراتیک است اما - تا آنجا که به مجمع عمومی مربوط می شود -
    دموکراسی مستقیم نیست!
    ( دموکراسی مستقیم در درون ارگان منتخب، و دموکراسی غیرمستقیم نسبت به ارگان انتخاب کننده است ). به همین طریق همۀ مجامع عمومی کارخانه ها، مزارع، بیمارستان ها، دانشگاه ها، مؤسسات حمل و نقل، مدارس، معادن و غیره که از میلیون ها نفر متجاوزمی شوند نمی توانند برای مشورت و تصمیم گیری در یک جا جمع شوند و باید نمایندگانشان این کار را به جای آنان انجام دهند، در اینجا هم با دموکراسی مستقیم روبرو نیستیم، در هر دو مورد با دموکراسی غیر مستقیم و یا دموکراسی مبتنی بر نمایندگی ( برخی می گویند مبتنی بر وکالت یا مبتنی بر اختیارات کاملاَ معین و نه مبهم و کشدار – اما این تغییری در بحث ما نمی دهد) مواجهیم. بنابراین ادعای این که شورا معادل دموکراسی مستقیم است اگر از عوام فریبی نباشد از نادانی است. یک اشتباه دیگر یکی گرفتن شورا با ساختار شورائی است. شورا ارگانی است که همان طورکه چند بار در این نوشته گفته ایم در شرائط معینی می تواند پدید آید ( در وضعیت انقلابی یا در بحران های بزرگ اقتصادی-اجتماعی )، اما ساختار شورائی – در معنای نوع معینی از روابط و روندهای تصمیم گیری و اجرا در درون یک سازمان – چیزی است که می تواند و باید در دیگر سازمان های کارگری نیز به وجود آید و برای این کار نیازی نیست که وضعیت انقلابی و یا بحران بزرگی وجود داشته باشد. ساختار شورائی مبتنی بر چند اصل ساده و روشن است: انتخابی بودن مسؤلان، پاسخگو بودن مسؤلان به ارگان انتخاب کننده، داشتن وظیفۀ مشخص و قابل تعریف و ارزیابی، قابل عزل بودن هر فرد منتخب هر زمان که ارگان انتخاب کننده تصمیم بگیرد، حذف مسؤلیت های تشریفاتی، حذف امتیازات ویژه ( مالی یا غیر آن ) برای مسؤلیت. مسلم است که در درون ساختارشورائی باید آزادی کامل انتقاد و اظهار نظر وجود داشته باشد همان گونه که انضباط در انجام تصمیمات و وظائف. به همین ترتیب برای جلوگیری از تمرکز قدرت در دست فرد یا گروه می توان برای تراکم مسؤلیت ها در یک فرد، زمان تصدی یک مسؤلیت و یا تعداد دفعاتی که یک فرد می تواند نامزد یک مسؤلیت شود و غیره محدودیت در نظر گرفت. همچنین می توان مقرر کرد – همان گونه که در بسیاری از سندیکا ها معمول است- در مورد تصمیمات مهم، مانند ادامه یا متوقف کردن یک اعتصاب، توافق یا عدم توافق بر سر میزان افزایش مزد، پیمان های دسته جمعی، پیشنهاد در مورد تغییر فلان یا بهمان مقررات کارخانه یا شرائط کار یا فلان مادۀ قانون کار و غیره نه تنها به اعضای سندیکا بلکه به همۀ کارگران ذی نفع گزارش داده شود و از آنها نظرخواهی گردد و نیز تا آنجا که ممکن است از مجمع عمومی کارگران کارخانه یا واحد کار و نه صرفاَ مجمع عمومی سندیکا در این گونه موارد رأی گیری به عمل آید. شیوۀ سازماندهی شورائی و معیارهای آن که در بالا گفته شد در سندیکا نیز قابل اجرا است، در حزب و کمیتۀ کارخانه و هر سازمان کارگری دیگر قابل اجرا است و تکرار می کنیم برای اجرای آن نیاز به شرائط ویژه ای نیست ( دست کم تا آنجا که به سندیکا مربوط می شود ). ممکن است به نظر رسد که ما به توضیح واضحات و یا کلی گوئی می پردازیم، اما چنین نیست. ما در اینجا بخشی از اساسنامۀ کمیتۀ هماهنگی برای تشکل کارگری را نقل می کنیم که نشان دهندۀ اغتشاش، ابهام و التقاط در درک تنظیم کنندگان آن اساسنامه از سندیکا، شورا، کمیتۀ کارخانه و غیره است: « اما تشکل مورد نظر " کميته هماهنگي " تشکلي است ضد سرمايه داری که به نيروی خود کارگران و بدون کسب مجوز از دولت ايجاد می شود، وسيع ترين توده های کارگر را دربر می گيرد و در عين شرکت فعال و پيگير در مبارزه روزمره کارگران برای دستيابي به اين يا آن مطالبه کارگری، از مدار پذيرش سرمايه داری فراتر می رود و برای از ميان برداشتن مصائب زندگی بشر امروزی از جمله، فقر، گرسنگی، بيکاری، بی حقوقی، فحشا، اعتياد، فساد، تبعيض و … می جنگد بی ترديد، مناسب ترين ساختار برای چنين تشکلی ساختار شورائی است. اما " کميتۀ هماهنگی " تشکل ضد سرمايه داری را به تشکل شورائی منحصر نمی کند، و بر اين باور است که اشکال ديگری همچون کميته ها، انجمن ها و سنديکاهای کارگری نيز می توانند ضد سرمايه داری باشند. از اين رو، و برای گسترش جبهۀ مبارزه طبقه کارگر عليه نظام سرمايه داری ، " کميته هماهنگي " خود را ظرف فعاليت تمام فعالانی می داند که در شکلهای مختلف برای ايجاد تشکل ضد سرمايه داری طبقه کارگر مبارزه می کنند.» بدین سان در دیدگاه تنظیم کنندگان این اساسنامه « کمیته ها، انجمن ها و سنديکاهای کارگری » از دایرۀ « تشکل شورائی » و « ساختار شورائی » خارجند. به احتمال زیاد ( می گوئیم « به احتمال زیاد » چون صراحت کافی در این اساسنامه وجود ندارد) منظور تنظیم کنندگان از « تشکل شورائی » همان شورا است که وظائف آن هم مبارزه برای مسائل روزمره است و هم مبارزه « برای از ميان برداشتن مصائب زندگی بشر امروزی از جمله، فقر، گرسنگی، بيکاری، بی حقوقی، فحشا، اعتياد، فساد، تبعيض و …» است و « از مدار پذیرش سرمایه داری هم فراتر می رود » یعنی همان سازمان همه فن حریفی است که بالاتر بدان اشاره کردیم و اینجا روی آن مکث نمی کنیم. معلوم نیست درک تنظیم کنندگان این اساسنامه از سندیکا و کمیتۀ کارگری چیست اما از دید آنها « معلوم و واضح » است که سندیکا و کمیتۀ کارگری ساختار شورائی ندارند! یعنی این تشکل ها واجد همه یا برخی معیارهای ساختار شورائی مانند انتخابی بودن مسؤلان، پاسخگو بودن مسؤل به ارگان انتخاب کننده، داشتن وظیفۀ مشخص و قابل تعریف و ارزیابی، قابل عزل بودن هر فرد منتخب هر زمان که ارگان انتخاب کننده تصمیم بگیرد، حذف مسؤلیت های تشریفاتی، حذف امتیازات ویژه ( مالی یا غیر آن ) برای مسؤلیت و غیره نیستند.

    در واقع، تنظیم کنندگان اساسنامۀ
    کمیتۀ هماهنگی خود به ضرورت سندیکا، کمیتۀ کارگری ، انجمن و غیره معتقد نیستند اما چون ممکن است کارگران به چنین تشکلاتی روی بیاورند یا تشکلاتی با این نام ها وجود دارند، آنها ( تنظیم کنندگان اساسنامه ) می کوشند این تشکل ها را هم وارد « ظرف » خود کنند. به علاوه روشن است که از نظر تنظیم کنندگان اساسنامه ایجاد همۀ تشکل ها ( شورا، سندیکا، کمیتۀ کارگری و ...) در هر زمان ممکن است و دَر ِ کمیتۀ هماهنگی برای تشکل کارگری هم به روی آنها باز است! ما بار دیگر تأکید می کنیم که تشکیل شورا همچون ارگان فتح قدرت سیاسی به دست طبقۀ کارگر و ارگان ِ اِعمال قدرت سیاسی پس از انقلاب کارگری، و تشکیل کمیتۀ کارخانه و محل کار همچون ارگان کنترل و مدیریت کارگری در هر زمان ممکن نیست و بنابراین لزوم و امکان سازمانی که « ظرف مشترک » آنها به علاوۀ سندیکا و انجمن در هر زمان باشد قابل تأمل است. اگر تنظیم کنندگان اساسنامۀ کمیتۀ هماهنگی برای همۀ این تشکل ها تعاریف خودشان را دارند که با آنچه ما در این نوشته گفته ایم فرق دارد بجاست آن تعاریف را ارائه و نشان دهند درهر زمان شورا، سندیکا و کمیتۀ کارگری قابل تشکیل اند تا بتوانند مدعی شوند کمیتۀ هماهنگی می تواند « ظرف » آنها باشد یعنی « مظروفی » برای ظرف خود پیدا کنند! ما در همان حال تکرار می کنیم که ساختار شورائی، با معیارهائی که بالاتر ذکر کردیم، در مورد همۀ سازمان های کارگری – سندیکا، کمیتۀ کارخانه و محل کار، حزب سیاسی طبقۀ کارگر، شورا و سازمان سراسری برنامه ریزی و تنظیم تولید و نیز تعاونیها، انجمن ها و غیره قابل تعمیم و اِعمال است. یکی از تکیه کلام های مخالفان سندیکا این است که به هرکسی که خواهان یا طرفدار تشکیل سندیکا باشد مُهر یا برچسب سندیکالیست بودن می زنند. سندیکالیست در زبان عادی محاوره ای در کشورهای اروپائی – به ویژه در فرانسه - به معنی فعال سندیکائی است اما در ادبیات سیاسی ( به ویژه ادبیات سیاسی چپ) معنی دیگری دارد که غلوّ و اغراق در اهمیت و جایگاه سندیکا تا حد نفی سازمان های دیگر و یا ضرورت تبعیت آنها از سندیکا است، همچنین سندیکالیسم ( چه در شکل راست یا رفرمیستی آن و چه در شکل « چپ » یا آنارشیستی آن ) به معنی اکتفا کردن به مبارزۀ سندیکائی است. سندیکالیسم دیدگاه و شیوۀ عملی است که سندیکا و مبارزۀ سندیکائی را تنها سازمان و تنها شیوۀ مبارزۀ کارگری ( و یا مهم ترین شکل و شیوه) ارزیابی می کند و در شکل افراطی اش سندیکا را مدلی برای جامعه یا به قول آنارکوسندیکالیست فرانسوی امیل پوژه « سلول جامعۀ آینده » و « شالودۀ » آن می داند. سندیکالیسم وجود و فعالیت سازمان های کارگری دیگر نظیر حزب، شورا، کمیتۀ کارخانه – در شرائطی که این دو تشکل اخیر وجود داشته باشند ( که در شرائط انقلابی یا در بحران های بزرگ امکانش هست)، تعاونی ها و دیگر جمعیت های کارگری را بر نمی تابد و یا می کوشد آنها را به خدمت خود درآورد. مخالفان سندیکا که به هرکسی که خواهان یا طرفدار تشکیل سندیکا باشد بر چسب سندیکالیسم می زنند توضیح نمی دهند سندیکالیسم چیست و به طورمشخص نشان نمی دهند چگونه انحرافات سندیکالیستی که در بالا شمردیم ( یا انحرافاتی که خود آنها باید برشمرند) در دیدگاه طرفداران تشکیل سندیکا وجود دارد؛ آنها « تیری به تاریکی می اندازند » تا چه پیش آید!

    اما در ایران مبارزه برای ایجاد سندیکاهای مستقل از کارفرما ( چه کارفرمای خصوصی یا دولتی باشد و چه کارفرمای بزرگ یا کوچک )، دولت (همۀ نهادها دولتی)، احزاب سیاسی ( حتی حزب کمونیست )، و همۀ نهادهای دینی، برای مقابله با تعرض ها و تجاوزهای کارفرمایان و دولت، برای بهبود زندگی اقتصادی و اجتماعی کارگران، مبارزه با رقابت کارگران در درون خود و تحکیم وحدت آنان، مبارزه برای تنظیم پیمان های دسته جمعی بین کارگر و کارفرما، مبارزه برای به رسمیت شناساندن دخالت نمایندگان کارگران در تعیین حداقل مزد، مبارزه برای برقراری بازرسی شرائط کار و ایمنی و بهداشت در محل کار توسط نمایندگان منتخب کارگران، مبارزه برای شرکت و دخالت کارگران در تدوین قانون کار، مبارزه به ضد بیکار کردن، مبارزه در جهت گسترش آزادی های سیاسی و دموکراتیک در جامعه، برابری زن و مرد، رفع تبعیض های ملی، قومی، جنسی، مذهبی، مبارزه با وخامت وضع زندگی، تأمین حقوق بیکاری برای همۀ بیکاران، مبارزه با اختناق، مبارزه با شووینیسم، میلیتاریسم و عظمت طلبی که لطمۀ آن بیش از هر کس به طبقۀ کارگر می خورد و غیره، سندیکالیسم نیست. ایجاد چنین سندیکائی یا شرکت در چنین سندیکائی و یا پشتیبانی از آن و یا پشتیبانی از چنین خواست هائی به معنی سندیکالیسم نیست!

    یک انحراف که غالباَ ناشی ازدید ِ التقاطی در مورد تشکل های کارگری، گاه ناشی از نوعی خستگی از بحث و جدل در مورد نوع تشکل ( و اعلام « آتش بس »!)، زمانی به علت شور و شوق فراوان برای عمل و این که « بالأخره باید کاری کرد» و گاه نوعی عقب نشینی تاکتیکی مخالفان سندیکا است، این است که گفته می شود انواع گوناگون تشکل اعم از شورا، سندیکا، کمیتۀ کارخانه ( یا کمیتۀ کارگری )، انجمن کارگری و غیره همه خوبند و هر کدام تشکیل شوند به اصطلاح « غنیمت» است. این دیدگاه التقاطی است زیرا به حوزه های عمل و شرائط تشکیل و شرائط عملکرد تشکل های مختلف توجه ندارد و اَشکال ناهمگون را که مربوط به حوزه های عمل متفاوتند در کنار هم قرار می دهد و یا در صدد ایجاد اَشکالی برمی آید که شرائط تشکیل شان وجود ندارد که به معنی اتلاف نیرو و گاه قربانی دادن قابل اجتناب است و گاه چیزی به وجود می آورد و اسم دیگری برآن می نهد ( مثلاَ سندیکا مانندی یا شورای « بی یال و دُم و اشکمی » که اسم شورا برآن گذاشته شود یا به عکس سازمان حزب مانندی درست شود و نام سندیکا یا شورا برآن بگذارند) و این امرمعایب و لطمات خاص خود را دارد. البته همان گونه که گفته شد این هم عرض قرار دادن و هم ارز دانستن تشکل های کارگری همواره ناشی از دید التقاطی نیست و گاه علت آن خستگی از بحث و جدل و یا بی صبری برای عمل متشکل و گاه بیزاری از سکون و بی عملی است و این که « بالأخره کاری باید کرد ».


    ما باز برای این که کلی گوئی نکرده باشیم به نقل قولی از یک کارگر فعال اکتفا می کنیم. آقای وطنخواه کارگر فلزکار و مکانیک در میز گرد مجلۀ راه آینده می گوید: « ولی اصل قضایا این است که بدانیم سرمایه به سود می اندیشد واقعیت این است که متقابلاَ ما باید در شرائط فعلی جهان سهم یا بخشی از سهم خودمان را به چنگ بیاوریم حالا با هر تشکلی و با هر نام. برای من اصلاَ نام تشکلی که می خواهیم بزنیم اهمیتی ندارد هر نامی هم که داشته باشد مهم طبقاتی نگاه کردن آن تشکل است و این که بتواند نمایندگی طبقۀ کارگر را اخذ کند. تا در شرائط بعدی ببینیم چه پیش می آید.». آن سازمان کارگری که می تواند به کارگران کمک کند تا بخشی از سهم خود را به دست آورند ( و علاوه برآن چنان که دیدیم کارهای دیگری نیز در راه وحدت، آموزش و رشد ِ کارگران انجام می دهد) همان سندیکا است – حال هر نامی بخواهند رویش بگذارند و « سازمان کارگری ای » که قادر باشد « همۀ سهم » کارگران را به طور مستقیم و غیر مستقیم به آنها برگرداند اولاَ یک سازمان یا یک نوع سازمان نیست بلکه چند نوع سازمان است ( حزب، شوراها، سندیکاها، کمیته های کارخانه و ابزارهای لازم برای فتح قدرت سیاسی که باید مشخصاَ در دست شوراها باشد) که با هماهنگی عرصه ها و اشکال مختلف مبارزه را تا برانداختن قدرت سرمایه داران و دیگر استثمارگران به پیش برند و پس از آن نیز تولید اجتماعاَ تنظیم شدۀ مولدان ِ آزاد ِ متحد با مالکیت اجتماعی وسائل تولید و مدیریت کارگری (مدیریت مولدان مستقیم ) » را مستقر کنند تا بتوان گفت استثمار و ستم از میان رفته است و ثانیاَ در هر شرائطی این کار ممکن نیست و برای آن علاوه بر شرائط عینی معین، آموزش و تدارک و تجربه لازم است. در شرائط غیر انقلابی، مبارزه برای تشکیل حزب سیاسی طبقۀ کارگر و مبارزه برای ایجاد سندیکاها با تعریف و درکی که از سندیکا ارائه دادیم وظیفۀ کارگران پیشرو و همۀ کسانی است که در عمل و در نظر برای آزادی طبقۀ کارگر و محو استثمار مبارزه می کنند. در شرائط کنونی این دو تشکل اولویت دارند.


    مبارزه برای ایجاد شوراها و کمیته های کارخانه و محل کار – با درک و تعریفی که از این سازمانها در این نوشته ارائه داده ایم مربوط به شرائط انقلابی یا بحران های بزرگ اقتصادی – اجتماعی است.
    بدین سان نمی توان حزب، سندیکا، شورا، کمیتۀ کارخانه و انجمن کارگری را در یک سطح و هم عرض و هم ارز دانست و آنها را قطعات قابل تعویضی فرض کرد به طوری که یکی بتواند « جایگزین » دیگری شود، و در نتیجه نمی توان گفت نوع، شکل و نام تشکل کارگری اهمیتی ندارند.


     

    ٣ - روند سراسری یا فراگیر شدن تشکل کارگری

هنگامی که بر سر اهداف و نوع تشکل بین اکثریت یا دست کم بخش قابل ملاحظه ای از فعالان جنبش کارگری دید یکسان و توافق به وجود آید مسئلۀ سراسری یا فراگیرشدن آن تشکل ( و نه «تشکل» به طور کلی ) مطرح می شود. در وضعیت کنونی به نظر ما تنها چند جنبۀ کلی را می توان مطرح کرد: باید نخست در شماری از صنایع و مؤسسات خدماتی بزرگ یا واحدهای کشاورزی بزرگ مبتنی بر کار ِ مزدی، تشکل کارگری – که از دید ما همان سندیکای صنعتی است و در این نوشته نسبتاَ به تفصیل به خصوصیات آن پرداختیم - به وجود آید. بدون شماری از سندیکاهای صنعتی ( در صنایع و خدمات کلیدی و در جاهائی که سنت مبارزات متشکل و مبارزه جوئی کارگران قوی تر است) که به دست خود کارگران به وجود آمده باشند بحث تشکل سراسری یا فراگیر انتزاعی خواهد بود و « ظرفی» بدون « مظروف » است.

رابطۀ بین این سندیکاهای مختلف با هم، چنان که پیش تر گفتیم، نمی تواند رابطه ای براساس تمرکز باشد: رابطۀ بین سندیکاها بر خلاف شورا یا حزب، رابطه ای فدرال گونه است. سندیکاها – به ویژه در این مرحله – نخست باید بیشتر براساس ابتکار محلی و اصول عام مشترک در مناطق صنعتی ( به طور کلی در جاهائی که تمرکز کارگران مزدی زیاد است چه در صنعت باشد، چه خدمات و چه کشاورزی ) به وجود آید. رابطۀ بین آنها در آغاز بر روی انتقال تجربه، همبستگی و پشتیبانی از مبارزات یکدیگر، احتمالاَ ایجاد صندوق اعتصاب مشترک، همیاری در امر آموزش و تبلیغات می تواند متمرکز باشد.

تشکیل انجمن ها، مجامع و کمیته هائی از کارگران فعال کارخانه های مختلف یک صنعت و یا صنایع مختلف با اهداف مندرج در بند بالا مفید و ضروری است. این انجمن ها نمی توانند خود را هیأت مؤسس تشکل سراسری یا چیزی از این قبیل بنامند مگر این که تشکل های پایه وجود داشته باشند و آنان از سوی چنین تشکل هائی برای تأسیس تشکل سراسری تعیین شده باشند. در همه جای دنیا نیز نخست سندیکاهای پایه به وجود آمدند و بعد سندیکاهای سراسری از اتحاد آنها تشکیل شدند. بدین سان روش کار این است که نخست سندیکاها به وجود آیند و سپس از به هم پیوستن سندیکاها سازمان فراگیر و سراسری کارگران به وجود آید.

اتحاد عمل های موضعی و یا پایدار بین فعالان واحدهای کارگری مختلف بر سر اهداف مشخص می تواند زمینۀ مشورت ها و اقدامات عملی برای حرکت های مشخص به سمت سراسری و فراگیر شدن را فراهم کند اما وجود تشکل های پایه که از حمایت توده ای برخوردار باشند برای سراسری شدن در هر حال اجتناب ناپذیر است، بدون تشکل های پایه چنین فعالانی و مجامع و انجمن ها و کمیته های آنها به رغم هر درجه از شایستگی، آگاهی و فداکاری که داشته باشند جمع « ژنرال های بی ارتش» خواهد بود.

نکتۀ مهم این است که « تودۀ کارگران » را ابتدا به ساکن « حول تشکل سراسری » نمی توان بسیج کرد، تودۀ کارگران ابتدا برای تشکل پایه ای مشخص واحد های خود جمع می شوند و نه تشکل مجرد سراسری ای که تشکل های پایه ای را در بر نداشته باشد.

٤- درک از وضعیت واقعی مبارزۀ طبقاتی و توازن نیروها

ما به طور ضمنی وضعیت واقعی مبارزۀ طبقاتی و توازن نیروها را در بخش ٢ یعنی نوع و شکل سازمان کارگری ای که از نظر ما در شرائط کنونی می تواند و باید به وجود آید درنظر گرفتیم. در یک کلام باید دید آیا با وضعیت انقلابی در جامعه روبروئیم یا چنین وضعیتی قریب الوقوع است یا نه. این را با تحلیل عینی مبارزات طبقاتی جاری، با تدافعی یا تعرضی بودن جنبش و خواست های کارگری، با سیاسی شدن یا نشدن مبارزۀ طبقۀ کارگر، با توانائی یا ناتوانی طبقۀ حاکم در حکومت کردن و پیشبرد اهداف خود، با میزان توهم توده ها به گروه های مختلف طبقۀ حاکم، با ناخرسندی وسیع و فعال توده های میلیونی از حکومت و یا غلبۀ روحیۀ انفعال و بی اعتنائی به سیاست و یا سودجوئی و عافیت طلبی شخصی و غیره می توان سنجید. اگر وضعیت انقلابی وجود داشته باشد باید به سمت ایجاد شوراها و کمیته های کارگری رفت ( در واقع علائم ضرورت چنین تشکل هائی را خود مبارزات روز افزون، در حال گسترش و اعتلا یابندۀ توده ها خواهند داد و نیروهائی که با توده ها پیوند داشته باشند به موقع این علائم و پیام ها را دریافت خواهند کرد). البته حتی در آن هنگام نیز مبارزه برای تشکیل سندیکا نباید متوقف شود. تاریخ جنبش کارگری نشان می دهد که در وضعیت انقلابی همۀ تشکل های کارگری شمار و گستره شان شدیداَ افزایش می یابد.

ارزیابی ما این است که اینک وضعیت انقلابی وجود ندارد و تشکیل شورا ( ارگان فتح قدرت سیاسی به دست طبقۀ کارگر ) و کمیتۀ کارخانه ( ارگان کنترل و مدیریت کارگری ) در دستور روز جنبش کارگری نیست.

با اینکه زمینه ها و نشانه هائی از رشد جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجوئی و جنبش و اعتراض عمومی وجود دارد و رژیم نتوانسته ترس و وحشتی را که در نظر داشته مسلط کند و زبان ها را ببندد و حربه های عوام فریبانۀ او نیز کارآئی خود را از دست می دهند اما ما بر آن نیستیم که وضعیت انقلابی در ایران وجود دارد کمیت و کیفیت جنبش در وضع کنونی چنین چیزی را تأیید نمی کند و رژیم نیز دچار درماندگی و نا توانی در حکومت کردن نشده است. البته نشانه هائی از رشد و گسترش جنبش کارگری و دموکراتیک دیده می شود. به هر حال فارغ از این که وضعیت انقلابی باشد یا نه فعالان کارگری باید به مبارزه ادامه دهند اما شیوه های مبارزه و نوع تشکل فرق می کند.

٥- استفاده از تجربیات جهانی طبقۀ کارگر

همان گونه که در آغاز نوشته گفتیم کارگران پیشرو و فعال و به طور کلی طبقۀ کارگر چه در ایران و چه در هر جای دیگر جهان از تجارب کارگران دیگر کشورها بی نیاز نیست و این تجارب هم گذشته وهم حال را دربر می گیرد. این تجارب اگر به طور آگاهانه و منقدانه بررسی شوند می توانند کمک زیادی به اجتناب از اشتباهات و صرفه جوئی در وقت و انرژی برای پرهیز از «کشف» و « اختراع » مجدد چیزهائی که طبقۀ کارگر جهانی مدت ها است بدان دست یافته بکنند.

جمع بندی و نتیجه گیری کلی

وحدت نظر بر سر اهداف، نوع و روند سراسری و فراگیر شدن تشکل کارگری در ایران پیش شرط گام های عملی واقعی و کار ساز در این راه است.

مهم ترین مانع ذهنی در راه ایجاد تشکل سراسری و فراگیر کارگری در ایران یک رشته جزمیات و نگرش های التقاطی دربارۀ اهداف، نوع و روند سراسری و فراگیر شدن تشکل کارگری است که در این نوشته بررسی کردیم.

دو پیشنهاد

١ – در دستور روز قرار دادن بحث در بارۀ اهداف، نوع و روند فراگیر شدن و سراسری شدن تشکل کارگری در ایران با توجه به وضعیت مبارزات طبقاتی، توازن نیروها و استفاده از تجارب جهانی طبقۀ کارگر

۲- ایجاد شورا یا کمیته ای نظیر آنچه اتحاد کمیته های کارگری پیشنهاد می کند با وظائف زیر:

  • مبارزه با اخراج و بیکار سازی
  • مبارزه برای برقراری بیمۀ بیکاری برای همۀ جویندگان کار
  • مبارزه برای آزادی تشکل های کارگری
  • دفاع در مقابل تهاجم دولت به فعالان کارگری، مبارزه برای آزادی کارگران زندانی، بازگرداندن به کار کارگرانی که به علت فعالیت کارگری اخراج شده اند با پرداخت حقوق و مزایای دوران برکناری
  • مبارزه برای آزادی گردهمائی ها، تظاهرات و اعتصابات کارگری
  • همکاری بین فعالان کارگری برای تعیین حداقل مزد و افزایش مزدها برای طرح خواستهای کارگری
  • مبارزه با تبعیض جنسی، مذهبی، ملی، قومی در محیط کار و مسائل مربوط به اشتغال و مزد
  • منع کار کودکان زیر ١٦ سال
  • مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی عقیده، بیان، قلم، مطبوعات و دیگر رسانه های ارتباطی و اطلاع رسانی (اینترنت، وبلاگ و غیره)
  • مبارزه با اختناق، شووینیسم، میلیتاریسم و عظمت طلبی
  • برگزاری مشترک مراسم اول ماه مه، ٨ مارس و یادبود کشتار کارگران خاتون آباد
  • مبارزه برای پیمان های دسته جمعی کار بین کارفرما و نمایندگان منتخب کارگران.

٥ دی ١٣۸٥، ۲٦ دسامبر ۲٠٠٦

جمعی از کمونیست های ایران ( آذرخش )

www.aazarakhsh.org


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر